728 x 90

آب، آزادی

قیام تشنگان خوزستان
قیام تشنگان خوزستان

رکورد‌دار اشغالگران

شقاوت آخوندی گریبان خوزستان را سخت‌تر از همیشه گرفته تا خونستانی دیگر سر بر آورد. جلگه خوزستان با ۵رود خانه و پر آب‌ترین رود ایران کارون بستر تمدنی به قدمت ۵هزار سال است. حملات اسکندر و پس از آن هجومهای تاریخی بنیان‌کن با همه مصائب و کشتار هیچ‌کدام آب را از این خطه زرخیز نگرفت. اما این تنها شرارت بی‌مثال آخوندی است که با انهدام بی‌وقفه انسان و طبیعت موفق شد قحطی آب را بر پر آب‌ترین استان کشور تحمیل کند تا در تاریخ اشغال و ویرانی رکورد به ثبت برساند.

اشغالگر بی‌وطن فریاد العطش را با گلوله پاسخ می‌دهد و بازی ما نبودیم تکرار می‌شود. سبعیت حیوانات ولایی را در این نقل‌قول می‌توان یافت که جوانی رشید داوطلب ارسال آب معدنی و جلیقه ضد گلوله برای جوانان مبارز خوزستان شده بود، اما پاسخ شنید که آنها به جلیقه ضد گلوله احتیاجی ندارند چون این جانیان بالفطره به سرهایشان شلیک می‌کنند. به شهیدان این قیام نگاه کنیم. کدامیک رنج کشیده و محروم نبودند؟ کدامیک از زور فشار و اختناق به خیابان نیامده بودند؟ صدای جگر سوز آن‌که می‌گفت نزن نزن بیکارم...

 

یکپارچگی و همبستگی

واقعیت این است که با مقاومت سرسخت مردمی تیرهای ستم کمانه می‌کند و هر کدام به اردوی ولایتمی‌نشیند. حالا ولایت سالوس در عین خفقان به تشبثات ضدانگیزه‌ای پناه برده تا فرجه ویرانی بیشتر بیابد اما این قیام سر بازایستادن ندارد. یکپارچگی و همبستگی ملی خیره‌کننده در داخل و خارج اراده سرنگونی را به اوج بی‌سابقه‌یی رساند. لرستان، اصفهان، سمنان، خراسان، تبریز قهرمان و مجاهد خیز، بلوچستان، بوشهر، کردستان و اکنون تهران بی‌استثناء و بی‌ابهام کانون مصیبتهای طاقت سوز و کانون انهدام را نشانه رفته است:

مرگ بر دیکتاتور مرگ بر خامنه‌ای

نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران

توپ تانک فشفشه آخوند باید گم بشه

مردم هشیار نمی‌گذارند سرکوب و کشتار در یک نقطه متمرکز شود. خبرها از کج شدن سر خر سرکوب به مناطق دیگر حکایت می‌کند. رژیم در هم ریخته به‌خوبی می‌داند که چنگالهای خونینش کند شده و حالا نتیجه معکوس می‌دهد. تناقضات و اقدامات ضدانگیزه‌ای جانیان بالفطره مبین همین واقعیت است. اگر کنار گذاشتن ژنرال ازهاری آبی برای شاه گرم کرد ژست امثال آخوند گوشخوار هم خامنه‌ای را مصون خواهد داشت.

بی آبی تنها محصول ولایت نیست که بتوان با یقه سفیدهای نظام رفع و رجوع کرد. گرانی و بیکاری و چپاول، بیماری و بی‌پناهی و تحقیر و تبعیض، آپارتاید آخوندی و بلایای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، نابودی منابع طبیعی و در کانون همه اختناق قرون‌وسطایی در نقطه‌ای است که حاکم نمی‌تواند و مردم نمی‌خواهند. از شاخصهای این دوران عقب‌نشینی یقه سفیدهای ارتجاع و استعمار از انتخاب بین بد و بدتر به دو‌گانه انحرافی مسالمت و خشونت است. آنها سراسیمه هراس از سرنگونی را لو می‌دهند و نا امیدانه قافیه آلترناتیو نداریم را تکرار می‌کنند. نگهداری از اختاپوس به هر قیمت مأموریت ویژه آنهاست.

 

فقط گراز

این روزها یک تجربه شخصی مدام به ذهن خطور می‌کند. در مسیر کوه پیمایی چند روزه شبی را در حاشیه جنگل در کومهٔ چوپانی به سر بردیم. او تا دیر وقت مشتاق شنیدن از شهر بود و ما جویای حال و روزگار او. در این میان برق چشمان حیوانات شب و زوزه‌های ممتد و بی‌وقفه و گاه بسیار نزدیک کنجکاوی ما را برانگیخت که چگونه خود و احشامش را محافظت می‌کند؟ با کمال خونسردی زحمت پاسخ هم به خودش نداد و با تکان سر و لبش فهماند که موضوع پیش پا افتاده است. شاید به سگهایش اطمینان داشت و یا هر چیز دیگر. اما بعد در ادامه حسب اتفاق متوجه شدیم که تفنگی دارد. گویی رازی کشف شده باشد گفتم علت آسودگی خاطرت را فهمیدم اما در کمال تعجب گفت نه! پرسیدم پس تفنگ برای چیست؟ جواب یک کلمه بود:

  • گراز
  • متوجه نمیشم. مگر گرگ و سایر وحوش درنده‌تر نیستند؟
  • مهم نیست. فقط گراز!

و ادامه داد که چطور از دست این جانور مخرب و منزوی عاصی شده و به تفنگ پناه برده است. مزرعه‌ای دست و پا کرده تا مایحتاجش را برداشت کند اما صبحگاهان این حیوان به مزرعه می‌زند و بد کردار اگر به اندازه شکمش هم بخورد مشکلی نیست. اما این جانور از همان اول پوزش را فرو می‌کند و به ردیف تا گیاه آخر بدون استثناء همه را ریشه‌کن و نابود می‌کند و هیچ چیز باقی نمی‌گذارد. برای رفع نیاز ویران نمی‌کند بلکه حضور و وجودش ویرانی است.

بگذار گرازهای یقه سفید بحث کارشناسی! نوع کشت و نوع خاک و شیوه آبیاری و غیره راه بیاندازند و نتیجه بگیرند که گاهی تا قسمتی تقصیر مردم و دیگران است. آنها در داخل و خارج و در کسوت‌های گوناگون شغل مشترک دارند هدف به در بردن گراز ولایت است. یک خائن همان‌طور که می‌تواند فاجعه آفرینی نظام ویرانگر را به یک اشتباه مدیریتی تقلیل دهد می‌تواند ماتیک بفروشد اما شغل اصلیش آدم دزدی است. می‌تواند نقش حقوق‌بشری بازی کند اما نقش اصلیش الهه هیکس و خفقان است. می‌تواند نام استاد و کارشناس داشته باشد اما مأموریتش رگ گردن کلفت کردن و دراز کردن سایه گراز تا ینگه دنیاست. می‌تواند به دم و دستگاه فاسد بد بگوید اما مأموریت اصلیش فحاشی و دروغ و فریب علیه مقاومت مردمی است. یقه سفیدهای داخل و خارج دو روی یک سکه‌اند، محصول مشترک آخوند و استعمار به شمول توده نفتی اکثریتی یا بد و بدتر سابق و آلترناتیو نداریم لاحق. پیشرفت جنبش موانع را چون کف روی آب به کناری می‌زند. لو رفتن سریالی تشبثات تروریستی و پروکسیهای نظام تابع همین قاعده است.

 

سابقه

اولین قربانی در همان گیر و دار جلوس ابلیس سوزناک بود که درد آن فراموش نمی‌شود. سابقه به رکس آبادان برمی‌گردد و تماشاگرانی که زنده زنده در آتش سوختند و ارتجاع هار هیچگاه به عدالت و وجدان تسلیم نشد. بعد شروع سرکوب و بی‌قانونی و چماق کشی و چشم در آوردن و کشتن منادیان آزادی. آنگاه جنگی که خمینی نعمت خواند به کارش آمد و گرچه قابل اجتناب و قابل توقف بود اما او و زمره‌اش به‌غایت استقبال کردند تا جامعه را منکوب و متلاشی کنند. ورای کشته‌ها و معلولان و خسارات عظیم، سیل جنگ زدگان بی‌پناه آواره شدند. دستغیب امام جمعه خمینی در شیراز گله لات و لمپن را بر سر این بی‌پناهان ریخت و تتمه مایملک محنت زدگان را به تاراج و آتش می‌سپردند و زخم و تحقیر و مشقت بر زخمهای عمیقشان اضافه کردند. چه زندگیها و چه خانواده‌ها که به تباهی کشیده شد و چه قربانیان مضاعف که طعمه مطامع پلید آخوند و پاسدار شدند. یکی از همین جنگ زدگان خرمشهر از بیماری لاعلاجش می‌گفت که بعد از جنگ مطرح کردن یک خواست ساده، برای کارگران لنگر گاه باعث شد او را ببرند و آن‌قدر زیر ضرب بگیرند سرش را بکوبند که به‌گفته خودش مثل انار فشرده آب‌لمبو شود و هیچگاه بهبود نیابد. حکایت کودکی مستعد که در غم و فقر خود کشی کرد داغ به دل مادرش و یک ایران گذاشت و دستفروشی بی‌پناه و ستمکشیده که از ستم مأموران خود را به آتش کشید از یاد نمی‌رود. تا فاشیسم دینی ساقط نشود حکایات جگرسوز پایان ندارد.

 

مرگ جنگ و خمینی

با تحمیل آتش‌بس خمینی انتقامش را با قتل‌عام زندانیان سیاسی ۶۷ گرفت و باز خوزستان استثناء نبود. با ختم جنگ، دجال، محبوبش را از دست داده و افسرده بود! او قبلاً نتوانسته بود طینت شیطانیش را کتمان کند و به صراحت هیجانش را وقتی که بمب می‌افتد بروز داده و آتشی که به جان مردم می‌افکند را به "زیبا" تعبیر کرده بود. تکرار خونخواری چون نرون که بر شهر سوخته بالای تپه تار می‌نواخت. حالا مقهور مکافات عمل در هراس سرنگونی نتوانست از زهر آتش‌بس شانه خالی کند. قتل‌عام زندانیانی که شرع و قانون خودش حبس داده بود افسردگیش را نکاست. نه دشمن او بلکه اطرافیان ابلهش از حال و روزگار و حتی گریه‌اش بعد از آتش‌بس شنیدنی بسیار گفته‌اند. مرگ جنگ به یک سال نکشیده مرگ خمینی را به‌دنبال داشت. دید خرد بین قتل‌عام زندانیان و جهش در ویرانی فراتر از جنگ خانمان‌سوز تا فجایع امروز را ناشی از یک ماهیت می‌بیند. قتل‌عام سربداران قتل‌عام انسانیت و تمام مظاهر حیات بود. آنان دلداده مردمشان بودند و برای آرمان رهایی و خوشبختی مردمشان راحت را بر خود حرام کرده و به چنگ عفریت افتاده بودند. فرمان دجال علیه کارهای آنها نبود بلکه علیه موضع آنها بود که عنادش با نوع انسان را بارز می‌کند. اگر به فرض محال غیر از این بود جای فجایع امروز باید آبادی و آزادی و عدالت حضور داشت.

 

ریل انهدام

با مرگ جنگ و خمینی و در فرار از سرنگونی، خامنه‌ای که در سلسله مراتب آخوندی حجت الاسلام خطاب می‌شد یک‌شبه با اهرم رفسنجانی که عاقبتش به استخر فرح رسید ولی‌فقیه شد. ختم جنگ علی‌الظاهر بهانه را گرفته و باید ویرانی جبران می‌شد و منابع مثل هر کشور دیگری به نیازها و رشد و توسعه ملی می‌رسید. رفسنجانی اینجا و آنجا اعتراف کرده است که پاسداران شکست‌خورده در ازای جنگ سهم‌خواهی می‌کردند و امکانات وسیع کشور هم طی ۷سال به وفور به دست و پایشان ریخته شده بود و حالا خود تهدید به‌شمار می‌آمدند. لذا تحت نام سازندگی خوان یغما را بیش از پیش گشود. با کلنگ و قیچی به‌راه افتاد و حاصل غارت و ویرانی را به نام سازندگیمی‌فروخت. کسانی که از نزدیک قرارگاه خاتم و عملکردش را بشناسند جز لعنت و تنفر تجربه‌ای ندارند. پایان دوره رفسنجانی با تورم و نفرت عمومی همراه بود. اما فریب آخوندی و اوجب واجبات، هفت خط و همدستی مثل خاتمی را بر کشید تا چتر چپاول و کشتار شود و بعد از ۸سال آب پاکی روی دست دخیل بستگانش بریزد و بگوید تدارکاتچی نظام بوده است. همین جنایتکار بود که پیگیری قتلهای زنجیره‌یی را به بیراهه برد و یقه سفیدهای نظام را جلو انداخت تا هم بدزدند و هم لغز اصلاح بخوانند و هم توجیه‌گر کشتار و ویرانی شوند. او سابقه ریاست تبلیغات رژیم و کشاندن هزاران کودک دانش‌آموز به جنگ و کشتار گله‌ای آنها را داشت و به آن افتخار کرد.

کارکرد دیگر باند او بند و بست استعماری و پوشش ترور و دخالت‌های منطقه‌یی بود که حالا جای جنگ را در خط انهدام می‌گرفت و مکملش پروژه‌های موشکی و هسته‌یی بود. اما باند غالب بیش از این از او می خواست وزیر ضرب می گرفت که چرا تدارکاتچی ضعیفی است.

 

پا اندازان

چپاول تحت نام سازندگی و خصوصی‌سازی و واگذاری بخشهای عظیم منابع و ثروت به آدمکشهای کودن پاسدار و سپاه قدس و یقه سفیدها پا اندازان از هر قماش را جذب کرد. از عوارض این خوان یغما زمینه‌های نفوذ و جاسوسی به‌خصوص در مهره‌های به کام نرسیده بود. چیزی که تا دهه‌ها بعد گریبان خودشان را هم به‌صورتی آشکار گرفته و مدام رسوایی می‌آفریند و قدرقدرتی و عربده‌کشی تو خالی را به پول سیاه مبدل کرده است. رسوایی تورقوز آباد نمونه‌یی از بی‌پایگی ولی‌فقیه یک‌شبه و فربگی سپاه قتل و ترور است. مستندات مهره‌های لو رفته واقعیت را بهتر روشن می‌کند. نوکیسگان بی‌ظرفیت طعمه‌های مطلوبی برای سرویسهای دیگر بودند. نوکیسگان یقه سفید هم خوان یغما را در تعریف پروژه و حیف و میل اموال عمومی از جمله تحت عنوان مطالعات زاگرس و کارون و جذب بودجه‌های کلان یافتند. همین‌جاست که باید گفت ژست کارشناسی و گاه انتقادی شکمبارگان فکلی روی دیگر سکه‌ای است که به نام جاسوسان و پروکسیهای خارجه نشین نظام تحت نام روزنامه‌نگار و پژوهشگر و "ناظر بی‌طرف" بنگاههای استعماری ضرب شده است. همانها بودند که در تقسیم غنیمتی به نام ایران به دست بالای باند غالب رضایت دادند که اگر نتوانسته‌اند در فرماندهی سهیم باشند لااقل تدارکاتچی خوب در پروژه انهدام باشند. اعترافات خاتمی و ظریف در انتهای دوره‌شان بیان همین واقعیت نجس است. در همین ردیف سرانگشتان غارت و توجیه و جاسوسی خود را کارشناس و منتقد داخلی نظام نامیدند. یکی از مشخصات این انبانهای لجن این جمله کلیشه‌ای است که"ما گفتیم ما هشدار دادیم" که امروز هم اینجا و آنجا به وفور شنیده می‌شود. تو گفتی؟ تو هشدار دادی؟ تو غلط کردی که گفتی. اگر ذره‌یی شرف داری و اگر دروغ تکرار نمی‌کنی بگو و اعتراف کن که چه کردی؟ تو خودت شریک جرم هستی. تو خودت یقه سفید انهدام هستی. تو خودت مثل الهه مرگ و مثل آدم دزد مونث در ینگه دنیا پروکسی فاجعه هستی. تو بیش از این دستت به ردیفهای بودجه نمی‌رسید که به اعتراف مهره اطلاعاتی هر کدامش صاحب دارد وگرنه شناگر ماهری هستی. تا استخر فرح هم سرک می‌کشی اما التزام به حفظ نظام را دو قبضه می‌کنی. با واقعیت فرار سالانه ۱۶۰هزار متخصص و تحصیل کرده می‌توان تعفن جنبندگان خیمه ولایت را حس کرد که چگونه از منجلاب آخوند پاسداری ارتزاق می‌کنند و در هر مصیبتی به جای علت، معلول را نشان می‌دهند و بحث کشاف انحرافی و راه‌کارهای صد من یک غاز راه می‌اندازند و به هر چیزی اشاره می‌کنند جز کانون مشقت و فاجعه.

حتی ریزشی‌های این جماعت نیز رسوبات سخت و کینه‌های شتری خمینی را با خود دارند. در عناد با جبهه تاریخی آزادی ستان چون پاندول سلطنت – ولایت در نوسانند.

 

تعریف پروژه یا اجرایی شدن انهدام مطلق؟

تعریف پروژه و مطالعات، انتقال بخشی از نیروی شکست‌خورده به کشتار طبیعت و به تبع آن تیره روزی و مشقت اهالی زاگرس و دشت خوزستان تنها وجهی از رسالت مقدس گراز انهدام است. سفارشی بودن مطالعات در نتیجه آنها بارز است که چنین فاجعه تاریخی را به بار آورده است.

یکی دو مثال گویای پروژه انهدام است:

دنیا به‌دنبال بهترین و اقتصادی‌ترین شیوه جلوگیری از تبخیر و هدر رفت آب است. رقابت و تلاش بیشتر در این زمینه محققان و کاوشگران را به دست‌آوردهای نوین رسانده و هم‌چنان به‌دلیل اهمیت و نیاز شیوه‌های نوین عرضه می‌شود و تولیدات مختلفی هم عرضه شده که با ویژگیهای فیزیکی و شیمیایی مختلف مورد ارزیابی و تجربه بوده است. علاوه بر آن بسیاری کشورهای ضعیف با کشورهای پیشرفته در زمینه مهار و حفاظت ذخایر ارزشمند آب همکاری دارند. اما اینها پر هزینه‌ترین راهها برای نابودی منابع و ذخایر آبی را یافتند. در مناطق گرمسیر سطح آب در معرض تبخیر افزایش یافت و یا به کوه نمک رسید که برای همیشه منطقه را لم یزرع کند. لفت و لیس و تأخیرات پروژه‌ها و بلعیدن چند برابر بودجه و زمان عوارض جنبی پروژه انهدام بود و هست.

 

دنیا به‌دنبال خلاصی از شر صنایع کثیف است و اینها با ولع اقدام به خرید آنها کردند و تا انبارهای ضایعات شرکتهای خارجی رفتند که بنجل‌ترین را بخرند. صنایع فولاد و سیمان را با کمترین بازده و بیشترین مصرف و بیشترین آلودگی به‌خصوص منابع آبی که در قیاس با سایر صنایع توجیه اقتصادی هم ندارد بیش از ظرفیت منطقه تحمیل کردند. یکی از کودنهای سفره چپاول در پروژه آزاداره شمال باد به غبغب انداخته بود که ما تجربه خوبی در زمینه تدارک خارجی داریم و می‌توانیم مشاوره بدهیم یا خود به عهده بگیریم و در همان حال تأخیر بیش از حد در اتمام پروژه را به گردن مشکلات مالی انداخت که دروغ بود. در لحظه یک نفر بلند شد و جوابش را داد که مدیریت به شش Mشناخته می‌شود که آخرین آنها پول (money) است. چطور از۵ تای دیگر پریدی و به ششمی رسیدی؟ با پولهایی که تابحال گرفتید چه کردید؟

دست‌اندازی به منابع نفتی و غارت بی‌افسار و عدم رسیدگی به چاهها برخی را تا ابد بی‌بازده کرده است. غارت نفتی در سایه گراز انهدام عوارض بی‌مثال زیست‌محیطی گذاشته که دریاچه‌های پساب زمینهای وسیع اطراف را گرفته و بعضاً بهانه تصفیه هم زمینه‌ساز حیف و میل است.

از طرفی امکان استخراج بدون خشک کردن مناطق تالاب وجود داشته و دارد اما در حمله بی‌ترحم به انسان و طبیعت به خشک کردن رو اوردند. جمعیت بومی دچار فقر شده و ناگزیر از شغل و زمین آبا و اجدادیش جدا می‌شود. به فقر و بلایای متعاقبش دچار می‌شود به‌گونه‌یی که خوزستان ثروتمندترین استان ایران با بالای ۵میلیون جمعیت جمعیت زیر خط فقرش به بیشترین‌ها در قیاس با سایر استانها می‌رسد. گرما، بی‌آبی و قطع برق در سایه فقر فراگیر سهم مردم از ثروت بیکران است. شعار کلاً کلاً لتهجیر در قیام خوزستان پاسخ به یکی از وجوه سیاست جنایتکارانه کوچ اجباری است. پالایشگاهها و همین‌طور کارخانجات غارتی یا عاری از تأسیسات و تجهیزات کنترل آلودگی و یا بدون بهره‌برداری است. زیرا از سود حداکثر برای غاصبان می‌کاهد.

 

در بستر رودهای اندک باقیمانده، به جای آب فاضلاب جاری است و آب شور خلیج‌فارس به داخل رودخانه و مصب تا فواصل طولانی نفوذ کرده و برای همیشه تنوع زیستی را دگرگون کرده است. کشاورزی به نفس افتاده، مناظر بدیع و سرشار از حیات بیغوله و بدمنظر می‌شوند و مهر گراز انهدام را بر پیشانی دارد.

در تمام دنیا حتی اگر مطالعات چند جانبه جمعیتی، فرهنگی، زمین‌شناسی و اقلیمی، اقتصادی و طبیعی جواب بدهد وقتی شائبه تضاد منافع باشد در عرصه عمومی مطرح و ساکنان منطقه و فعالان آزادانه به سؤال و اعتراض پرداخته و حتی زنجیر انسانی تشکیل می‌دهند. اما در ایران اشغال شده فریاد العطش و جان دادن احشام و خشکی منابع طبیعی پاسخی جز گلوله و شکنجه ندارد. خوزستان و اصفهان و بلوچستان یا هر جای دیگر برای حاکمیت پلید فرقی ندارد. او به جستجوی ویرانی است و یاد گرفته است که به‌محض خطر با ردای فریب ضدانگیزه کار کند تا در پناه کشتار فرصت دیگری بیابد. از ابتدای جلوس ابلیس جنگ با دنیا نیاز او به بحران بود تا در نزدیکترین زمان ممکن سرکوب را مطلقه کند وکرد. اما نتوانست شعله‌های مقاومت را خاموش کند. شعله‌ای که امروز سرکش‌تر از همیشه به بیت‌العنکبوت نزدیک می‌شود. طرفه این‌که هیزم‌بیارهای معرکه در وحشت از سرنگونی از مبارزات ضداستکباری حضرت امام کوتاه آمده و به "تقصیر تحریمه" رضایت داده‌اند. نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم.

م. ج. تهران

مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/8d39db90-d11b-47fb-b108-a2e7c86fec2c"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات