سایت نویسندگان برای آزادی طی مقالهیی با عنوان «تعرض به زنان مسلمان ـ کجاست غرت عربی؟» نوشت:
من خواهر جوان اشرفی شما مونا هستم، میخواهم آنچه را که با چشمانم دیدم بنویسم، نمیتوانم ساکت بشینم ولی نمیدانم از کجا شروع به نوشتن کنم. صحنههای فدا یا صحنههای وحشیگری را بگویم؟ آیا از صحنههای عشق بــزرگ شروع کنم یا از صحنههای سیاه کینه؟ آیا تصاویر بیشرافتی ونا جوانمردی را رسم کنم یا صدای شعارها و فریادهای الله اکبر اشرفیان که تا آسمان میرسید را به سمع شما برسانم؟ نمیدانم مرا ببخشید.
اما میدانم که فقط میخواهم بنویسم، برای کسی که این موضوع برایش مهم است و ذرهای انسانیت دارد وکسی که فدا و قربانی را مقدس میداند. این منم که از پشت دربهای بسته با شما صحبت میکند، از پشت دیوارهایی که پلیس عراق جلوی درب شهر بنا نهاده است با شما صحبت میکنم. (بهتر است بگویم مزدوران رژیم ایران) دوست دارم کلماتم از صفوف وحوشی که ما را محاصره کردهاند عبور کنند و به شما برسد، و احساسات وعواطف مرا به شما برساند.
من در ایران مظلوم زندگی میکردم، ولی بعد برای آزادی وطنم از ظلم و ستم آخوندی به اشرف آمدم و انتخاب کردم که اشرفی باشم. 1000 بار با رفتار کثیف رژیم ایران و مزدورانش و همپیمانانش مواجه شدم، ولی هر بار قویتر از قبل شدم و معنی عشق به میهن را بیش از پیش احساس کردم تا این که آن روز (سهشنبه سیاه) 28 تموز 2009 رسید.
پلیس و یا بهتر بگویم وحوش رژیم آخوندی را دیدم که به برادران قهرمانمان تهاجم کردند و با چماق و تبر بر سرشان میزدند و گاز اشکآور به سمت آنها پرتاب میکردند و بمبهای دستی به آنها شلیک میکنند.
مهاجمان بعضی از خواهران را گرفتند و بعد لباسهایشان را پاره کردند، و حرفهای زشتی میزدند که من خجالت میکشم آنها را تکرار کنم، و این جز فقدان جوانمردی و شرافت چیز دیگری را بیان نمیکند. همه جا را نگاه کردم و جز برادران و خواهران به خون غلطیده چیزی ندیدم، در حینی که با خون مجروحین و شهدا زمین پاک اشرف و روزش به زنگ قرمز درآمد. مالکی گفت که این حاکمیت من است و حق ما است که حاکمیتمان را به کل کشور حاکم کنیم. ای دولت عراق آیا این قتل عام، حاکمیت است یا نقض حاکمیت یا اجرای فرامین بیگانگان؟ همه ما میدانیم که این جنایت به فرمان رژیم آخوندی انجام شد… ما اشرفیون دستمان خالی بود و هیچی نداشتیم که از خودمان دفاع کنیم، اما آنها به انواع سلاحها مسلح بودند و از بکارگیری آنها بدون هیچ دلیلی و هیچ گناهی ابا نداشتند. ولی هیهات من الذله. آیا این مهمانوازی دولت عراق است!… این مردان پست فطرت که با هویت پلیس عراق آمده بودند چه کسانی بودند؟!»
من خواهر جوان اشرفی شما مونا هستم، میخواهم آنچه را که با چشمانم دیدم بنویسم، نمیتوانم ساکت بشینم ولی نمیدانم از کجا شروع به نوشتن کنم. صحنههای فدا یا صحنههای وحشیگری را بگویم؟ آیا از صحنههای عشق بــزرگ شروع کنم یا از صحنههای سیاه کینه؟ آیا تصاویر بیشرافتی ونا جوانمردی را رسم کنم یا صدای شعارها و فریادهای الله اکبر اشرفیان که تا آسمان میرسید را به سمع شما برسانم؟ نمیدانم مرا ببخشید.
اما میدانم که فقط میخواهم بنویسم، برای کسی که این موضوع برایش مهم است و ذرهای انسانیت دارد وکسی که فدا و قربانی را مقدس میداند. این منم که از پشت دربهای بسته با شما صحبت میکند، از پشت دیوارهایی که پلیس عراق جلوی درب شهر بنا نهاده است با شما صحبت میکنم. (بهتر است بگویم مزدوران رژیم ایران) دوست دارم کلماتم از صفوف وحوشی که ما را محاصره کردهاند عبور کنند و به شما برسد، و احساسات وعواطف مرا به شما برساند.
من در ایران مظلوم زندگی میکردم، ولی بعد برای آزادی وطنم از ظلم و ستم آخوندی به اشرف آمدم و انتخاب کردم که اشرفی باشم. 1000 بار با رفتار کثیف رژیم ایران و مزدورانش و همپیمانانش مواجه شدم، ولی هر بار قویتر از قبل شدم و معنی عشق به میهن را بیش از پیش احساس کردم تا این که آن روز (سهشنبه سیاه) 28 تموز 2009 رسید.
پلیس و یا بهتر بگویم وحوش رژیم آخوندی را دیدم که به برادران قهرمانمان تهاجم کردند و با چماق و تبر بر سرشان میزدند و گاز اشکآور به سمت آنها پرتاب میکردند و بمبهای دستی به آنها شلیک میکنند.
مهاجمان بعضی از خواهران را گرفتند و بعد لباسهایشان را پاره کردند، و حرفهای زشتی میزدند که من خجالت میکشم آنها را تکرار کنم، و این جز فقدان جوانمردی و شرافت چیز دیگری را بیان نمیکند. همه جا را نگاه کردم و جز برادران و خواهران به خون غلطیده چیزی ندیدم، در حینی که با خون مجروحین و شهدا زمین پاک اشرف و روزش به زنگ قرمز درآمد. مالکی گفت که این حاکمیت من است و حق ما است که حاکمیتمان را به کل کشور حاکم کنیم. ای دولت عراق آیا این قتل عام، حاکمیت است یا نقض حاکمیت یا اجرای فرامین بیگانگان؟ همه ما میدانیم که این جنایت به فرمان رژیم آخوندی انجام شد… ما اشرفیون دستمان خالی بود و هیچی نداشتیم که از خودمان دفاع کنیم، اما آنها به انواع سلاحها مسلح بودند و از بکارگیری آنها بدون هیچ دلیلی و هیچ گناهی ابا نداشتند. ولی هیهات من الذله. آیا این مهمانوازی دولت عراق است!… این مردان پست فطرت که با هویت پلیس عراق آمده بودند چه کسانی بودند؟!»