گزیده پیام مسعود رجوی:
سلام و تبریک رمضان به کوهمردان و شیر زنان شرف و پایداری، به آنان که بر سوگندهایشان ایستادهاند،
آنان که توفانهای بزرگ زمانه را درهم شکستند،
آنان که گرد پریشانی و پشیمانی بر پیشانیشان ننشست،
آنان که طعمه ذلت و مغلوب اپورتونیسم و خیانت نشدند، به شاخصهای راهنما و راهگشای بشریت معاصر، از روز ۴۳سالگی سازمان در نیمه شهریور در فکرتان بودم و امیدوارم این پیام تا شروع ماه روزه به شمابرسد………
اکنون در شرایطی هستیم که بسیاری از دستاندرکاران در گوشه و کنار جهان، بهحقانیت خیلی از حرفها و مواضع سیاسی و استراتژیکی مجاهدین و مقاومت ایران، پی میبرند.
ـ از اینکه افعی کبوتر نمیزاید، تا اینکه استبداد وحشی مذهبی تنها با سرکوب در داخل و صدور ارتجاع و تروریسم و جنگافروزی در خارج مرزهایش بر سرپاست و هیچگونه میانهروی و اصلاحات نمیپذیرد.
ـ از اینکه رژیم ولایتفقیه بر سرپایههای وجودیش نمیتواند عقبنشینی کند والا دچار انحلال میشود، تا اینکه مذاکره با این رژیم، شن و ماسه پختن، و آب در هاون کوبیدن است.
ـ از نقش تعیینکنندهیی که سپاه پاسداران جور و جنایت در سرپا نگهداشتن رژیم ایفا میکند، تا اینکه خط رژیم در عراق، عیناً مانند زمان خمینی که به عراق آمدیم، اشغال و بلعیدن این کشور است.
خُب، حالا اینها را همه بهچشم میبینند…
درستی و حقانیت مواضع دو میلیون و ۸۰۰هزار نفر مردم عراق را در سال۸۳ و درستی و حقانیت مواضع ۵میلیون و ۲۰۰هزار نفر از مردم این کشور در سال۸۵ را در حمایت از مجاهدین، بهچشم میبینند. بهخصوص به چشم میبینند که راهحل در عراق، خلع ید از رژیم و راهحل در ایران همان راهحل مریم یعنی تغییر دموکراتیک است.
در صحنه سیاسی و بینالمللی، یک چیز دیگر هم هست که روزی همگان بهچشم خواهند دید و بهگوش خواهند شنید: معذرتخواهی از خلق قهرمان، از مقاومت آزادیستان و از مجاهدین خلق ایران، بهخاطر برچسب ارتجاعی و استعماری. برچسبی که به جرم ایستادگی در برابر فاشیسم دینی و مقاومت در مقابل آیتالشّیطانهای هستهیی، نثارمان کردند.
راستی که در ۲۶سال گذشته چه بهای سنگین و خونینی دادیم. اما اکنون، وقتی که جدیترین بحثهای سیاسی و پرپیچ و تابترین بحثهای استراتژیکی، در کوره آزمایش، امتحان پس داده است، حرف من با شما، در آستانه رمضان و در چهل و سومین سال حیات سازمانتان، یک یادآوری ایدئولوژیکی درباره خودتان است. درباره زندگی و حیات و ممات هر مجاهد خلق، بدون استثنا………………………
دلم میخواست شرایطی بود که میتوانستم «چهره به چهره، رو بهرو» و «نکته بهنکته، مو بهمو» با اعضای جدید مجاهدین و کاندیداهای عضویت آنها صحبت کنم. مخصوصاً دلم میخواست در ماه رمضان، مثل گذشته، با اعضا و کاندیداها و با رزمآوران جدیدالورود ارتش آزادی، شبزندهداری میکردیم.
آن وقت من سؤالاتم را با تکتک شما درمیان میگذاشتم تا خاطرم جمع شود که مثل مجاهدان استوار و رزمآوران قدیمی، همگی شیرزنان و کوهمردان رشیدی شدهاید. معنی کلمات، معنی عهد و پیمان و معنی سوگندهایتان را با پوست و گوشت و استخوان فهم کردهاید و حاضر به پرداخت بهای آن هستید.
همان مسیری که در ۴۲سال گذشته طی کردیم: در بحرانها و توفانها، در زندانها و شکنجهگاهها، در بیدادگاهها، در برابر جوخههای اعدام شیخ و شاه، در نبردهای دیرین سیاسی و نظامی و بهخصوص در پهنهها و قلههای ایدئولوژیک… برایتان از فراز و نشیبهای ۴۰سال گذشته، و از درهها و دشتها و قلههایش میگفتم.
از روزگاری میگفتم که در میدان مبارزه، نشانی از آخوندها و مدعیان کنونی نبود، تا زمانیکه ارتجاع در کسوت انقلاب، بر اریکه قدرت نشست. به لاف و گزاف و به هلاک حرث و نسل پرداخت. با دجالیت و شقاوتی مافوق تصور، که هنوز هم ادامه دارد. …
همچنین برایتان میگفتم که وقتی دیو تنوره میکشد و چاه باطل بسیار عمیق است، چگونه میتوان با بالابردن قله حق و بالاتر بردن ستیغ صدق و فدا، دجالیت و ارتجاع را پس زد و در تمامیت آن، درهم شکست. بهشرط اینکه حاضر باشیم قیمت و بهای آن را بپردازیم. پس اصل موضوع، در قیمتی است که یک خلق با فرزندان پیشتازش میدهد و در بهایی که پیشتاز با صدق و فدایش در کشاکشها و انواع و اقسام آزمایشها، میپردازد. اینجاست که رگبار سؤالات من از تکتک شما آغاز میشود.
نه در کنار گود و در ساحل رودخانه، بلکه در میان توفان و امواج خروشان خون شهیدان.
ـ آیا بر روی مرزبندیهای آرمانی و سیاسی خود استوارید و مرز سرخ دارید؟
ـ اگر مجاهد خلق هستید، آمدهاید چیزی بدهید، یا چیزی بگیرید، و یا آمدهاید که بدهوبستان مرضیالطرفین انجام بدهید؟!
ـ اگر مجاهد و شیفته آزادی مردمتان هستید، راست بگویید، آیا بهاـ تمامی بهاـ را میپردازید یا میخواهید چند صباحی «خوشنشین» میدان مبارزه و مجاهدت باشید و برای خودتان هم، اسمی و رسمی و سابقهیی دست و پا کنید و از مزایای آن استفاده کنید؟!
دعوی عشق کردم، سوگندها بخوردم از عشق یاوه کردم من مُلْکَت و شهامت
ـ راستی در سختیها، غر میزنید و بهانه میگیرید، وا میدهید و پشت میکنید؟ یا بهقول قرآن، از آن هجرتکردگان و یاران (مهاجرین و انصار) هستید که در «ساعت عُسرت» پیروی و همراهی میکنند؟
لَقَد تَّابَالله عَلَی النَّبِیِّ وَالْمُهَاجِرِینَ وَالأَنصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی سَاعَهِ الْعُسْرَهِ (سوره توبه آیه ۱۱۷)
گفتا: که «چند رانی؟»
گفتم: که «تا بخوانی»
گفتا: که «چند جوشی؟»
گفتم: که «تا قیامت»
گفتا: «که خواندت اینجا؟»
گفتم: که «بوی جانت»
گفتا: «چه عزم داری؟»
گفتم: «وفا و یاری»
گفتا: «کجاست ایمَن؟»
گفتم: که «زهد و تقوی»
گفتا: که «زهد چِبْـوَد؟»
گفتم: «ره سلامت»
گفتا: «کجاست آفت؟»
گفتم: «به کوی عشقت»
گفتا که «چونی آنجا؟»
گفتم «در استقامت»
صبر کنید، سؤالات من از شما، مثل همه نشستهای درونی در سه دهه گذشته، ادامه دارد:
ـ اگر مجاهدید، روزانه ۱۰بار در نمازها در سوره حمد، از خدا میخواهیم که ما را به راه راست هدایت کند و با انبیا و اولیا، با صدیقین، با شهیدان و با بندگان صالح خود، همراه نماید. راه کسانی که به آنها نعمت داده است (صراطالذین انعمت علیهم). سپس، هر ۱۰بار، بلافاصله به مرزبندی با «مغضوب علیهم» و «ضالین» میپردازیم و اینکه در شمار آنها قرار نگیریم (غیرالمغضوب علیهم و لا الضالین): آنهایی که مثل شجره خبیثه خمینی بهخاطر حقکُشیهایشان، مورد خشم خدا هستند و آنها که از راه حق، از صراط مستقیم منحرف و گمراه شده و مورد نفرت خدا هستند.
افراد و گروهها و جریانهایی که بهعذر و بهانههای مختلف به همین غضبشدگان رضا داده یا به آنها امداد میرسانند.
ـ حالا به من بگویید که آیا شما سوره حمد را با خلوص و با فهم معنای آن میخوانید؟
ـ آیا در هر کجا که باشید، در روز عاشورا آماده جنگ و به میدان رفتن در خاکپای امام حسین هستید یا نیستید؟
ـ آیا پای پیاده به زیارت مزار شهیدان و به مسجد فاطمه زهرا، بزرگ مادر آرمانیمان میروید و تجدید عهد میکنید؟
ـ راستی یادتان هست یکبار در یکی از نشستها پرسیدم، آیا به نسبتهای موروثی و خانوادگی خودتان و اینکه پدر و مادرتان این و آن است (چه بهترین فرد روزگار باشد چه بدترین آن) متکی هستید یا به آنجا رسیدهاید که از این قبیل ارث و میراثها، بالکل قیچی کنید؟ پدر و مادر یا خویشاوندانتان را هر که هستند مبادا وارد دستگاه محاسبه مجاهد خلق کنید. در همان نشست گفتم که حساب بازکردن برای این نسبتها را چه مثبت و چه منفی، قیچی کنید و دور بریزید.
چه برجستهترین شهدا و مجاهدین باشند و چه جنایتکارانی از قبیل محمدی گیلانی حاکم شرع خمینی، پدر سه مجاهد شهید که خودش اعدام پسر را دستور داد، یا همین آخوند جنتی، گرداننده شورای نگهبان (پدر مجاهد شهید حسین جنتی).
یکسری سؤالات دیگر هم دارم:
ـ از اشرافتان به قوتها و ضعفهایتان و راه استفاده از قوتها و راه تغییر و تصحیح ضعفها؟
ـ از رابطهتان با «تن واحد» (همرزم را میگویم)، و از رابطهتان با مسئول، با شورای رهبری و مخصوصاً از پیوندتان با مریم و انقلابش؟
ـ در برابر ضربات نظامی و سیاسی و تشکیلاتی چه میکنید؟ وقتی لغزشی میکنید یا زمین میخورید یا وقتی لپر میخورید، چه میکنید؟ آیا درازکش و تسلیم میشوید یا بلند میشوید و خود را میتکانید و پیشتاز میشوید؟ ……………………………………………
لابد میگویید که مگر تو در این۴ـ ۵سال ما را نیازمودی؟ و مگر خودت همه ما را نشاندار اشرف و اشرفنشان نکردی؟
بله کردم، خوب کردم باز هم خواهم کرد. بیشتر و بیشتر… اما دقیقاً به مصداق: قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهری… میخواهم که حواستان بهخودتان و عقیده و آرمان و ایدئولوژیتان باشد. میخواهم که از گنجینه شرف و عزت ملت ایران خوب نگهداری کنید. میخواهم که در برابر مردم و تاریخ ایران سرفراز و روسفید بمانیم. بههمین خاطر خوب گوش کنید:
۱ـ وقتی نعمتی که خدا به آدمی ارزانی داشته خیلی بزرگ است، اسمش منّت است. بالاترین منّت زمانه ما بر من و شما و همه ما، منّت مجاهد بودن و مجاهد ماندن است. میدانید که بعد از نعمت وجود (در برابر لاوجود) بالاترین نعمت، نعمت هدایت و راهیافتگی است. همان نعمت صراط المستقیم. صراطَ الذینَ اَنعمتَ عَلیهم غیرالمغضوبِ علیهم و لا الضالین. پس منّت مجاهد بودن و مجاهد ماندن، در برابر ذلّت و خیانت را قدر باید شناخت. شکر خدا که با این همه ضربات و توفانها و کشاکشها و لپرها و بالا و پایینیها، مجاهد و بر سوگند جلاله مجاهدی استوار ماندیم و خوک و خنزیر و کثافتخوار آخوندها نشدیم (سوره مائده و آزمایش پیروان مسیح که یادتان هست).
۲ـ دیدید که با چنگزدن به ریسمان خدا و خلق و انقلابی که مریم عرضه کرد، در چهار سال و نیم گذشته، آنهمه توفان و بحران و ضربه و توطئه، طرح و نقشه و فشار برای از میان برداشتن و متلاشیکردن مجاهدین (با بهکار گرفتن امکانات ۱۰دولت) نهفقط بهجایی نرسید، بلکه حتی نتایج معکوس داد و مجاهدین بیسلاح، بدون مبالغه، در عرصه سیاسی و اجتماعی و تاریخی، بالاتر هم رفتند. بالقوه، قویتر هم شدند. سرفراز، روسفید و گردنفراز!
۳ـ باور کنید که اگر این فشارها و این بلاها که بهسر مجاهدین آمد، فقط یک درصدش بر سر طرف مقابلمان یعنی رژیم میآمد، آن را پودر و دود میکرد. ۱۰درصدش هم کافی بود که حتی یک ساختار مستحکم انقلابی را بدون انقلاب و ایدئولوژی و آرمان مجاهدین، متلاشی کند. تجربه اپورتونیستهای چپنما در دهه۵۰خیلی گویاست. ضربه ساواک در شهریور سال۱۳۵۰زمینه را برای رشد اپورتونیسم در صفوف خودمان فراهم کرد و سازمان مجاهدین خلق ایران در یک مقطع بهدست اپورتورنیستهای چپنما متلاشی شد. سودش را هم شاه و شیخ و بهخصوص شخص خمینی در سرقت رهبری انقلاب ضدسلطنتی برد. شما ۳۰سال بعد، برای نخستین بار در عمر مبارزاتیتان ضربه و سونامی را تجربه کردید. اما بهکار گرفتن امکانات ۱۰دولت هم برای انهدام مجاهدین اثر نکرد. خوشا انقلاب مریم. ماشاءالله، لاحولَ ولا قوهَ الا بالله «یک سینه سخن دارم، گو شرح دهم یا نه؟» ۲۰ـ۳۰سال بعد خودتان برای نسل بعدی روایتها خواهید کرد.
۴ـ در تبیین یکتاپرستانه و مونیستی وجود، دنیا مزرعه آخرت است. یعنی که عمر و زندگی ما به همینجا تمام نمیشود. در یک کلام، هر یک از ما و زندگیش و عملش، یک آزمایش است. قرآن جا بهجا تأکید میکند که زندگی ما یک آزمایش است. اصلاً برای آزمایش برنامهریزی شده است. خوشا بهحال آنها که در این آزمایش رستگار میشوند. اگر زندگی را آزمایش نبینیم، همه چیز و همه لحظات به سرعت در اثر مرور زمان یا در بالا و پایینیهای آن، به «افسوس»، به «حیف»، به «حسرت»، به ندامت و پشیمانی و پریشانی و پوچی و نابودی تبدیل میشود. لحظات و امکانات و داراییها و توانمندیهای گذشته، سراپا حیف است و حسرت و افسوس و شکست و واخوردگی و وادادگی… «وجود» اینچنین در فرسایشی مستمر به «لاوجود» تبدیل میشود. این از سختیها. اما وای به وقتی که چنین آدمی و یا چنین جماعتی، پیروز شود و موفقیتی بهدست بیاورد. در اینصورت، دیگر هیچ خدایی را بنده نخواهد بود و هیچ حد و مرزی نمیشناسد. لعنت بر شجره خبیثه خمینی که در برابر شاه، وارفته و لرزان و دستبسته و سپاسگو بودند اما همین که به قدرت رسیدند هیچ حریم و حرمتی را نگه نداشتند. قهر با شاه را نمیپذیرفت اما به مجاهدین که رسید به قتلعام دست زد. حالا هم اعدامهای روزمره در خیابانها را میبینید؟ فکرش را بکنید که بچههای ایران از جراثقال چه خاطره و چه کابوسی تا سالهای سال خواهند داشت.
۵ـ قرآن در سوره فجر همه این حرفها را در چند آیه بهسادگی توضیح داده است و میگوید: فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ وقتی که انسان را پروردگارش به آزمایش میکشد و بالایش میبرد و نعمت میدهد، انسان خودبهخودی و سَرِخودی که از فلسفه این آزمایش غافل است، همه این چیزها را بهحساب خودش میگذارد. باد در غبغب میاندازد، خودش را ویژه میکند و میگوید که خدا مرا گرامی داشته. چنین میپندارد که خدا او را به دلایل نامعلوم، مفت و مجانی، عزیزدردانه و نورچشمی قرار داده است! اما وای به وقتی که آن روی سکه آزمایش فرا میرسد. وقتی اوضاع بر او سخت میشود و کسب و کار و رزق و روزیش تنگ میشود، دو دستی توی سر خودش میکوبد، خودش را لجنمال میکند و میگوید: خدا مرا خوار و زار کرد و دیگر توجهی به من ندارد. اصلاً مرا دوست ندارد و مرا از یاد برده است! درحالیکه اگر آدمی فلسفه وجود و آزمایش خویشتن را از یاد نمیبرد، بهسادگی همچنانکه در ادامه این آیات آمده: به این نتیجه میرسید که محور و جوهر و بحث اصلی در همه این آزمایشها، مبارزه علیه فقر و مسکنت و یتیمی و مالاندوزی و بیدادگری است. مبارزه علیه همه چیزهایی که امروز بهدست رژیم آخوندی در میهن اسیرمان بیداد میکند: کَلَّا بَل لَّا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَی طَعَامِ الْمِسْکِینِ وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلًا لَّمًّا وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا
۶ـ آخر بهطور خودبهخودی آدمی، خیلی مفتخور و یک جانبهگراست. میخواهد قیمت ندهد. اگر پیروزی سهل و آسان بهدست بیاورد، پایش سفت میشود. اما وای به وقتی که آن روی دیگر سکه آزمایش فرا برسد. بهقول قرآن: خدا را بر یک جانب میپرستد. اگر برایش خیر و مثبت و منفعت داشته باشد، اطمینان و اعتمادش به خدا زیاد میشود (سازمان و مقاومت که جای خود دارد!) اما اگر با ضربه یا فتنه و مسأله و مشکلی مواجه شود، بهجای اینکه بلند شود و خود را بتکاند، بهجای اینکه خود را بهجلو پرتاب کند و در دریای مشکلات شیرجه بزند، پشت میکند و خسرالدنیا والاخره میشود. این است آن زیانکاری بزرگ. وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْر اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَه انقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَهَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ (الحج۱۱)
۷ـ آیات آخرین همان سوره فجر را هم ببینید. قرآن، امتحانهای بنی بشر را بهروشنی جمع میزند. در روزی که عمر این دنیای ما بهسر میآید، در روز بازپسین و روز حساب: یکی رهسپار جهنم میشود و دیگری به بهشت پر میگشاید و جاودانه میشود. ـ یکی حسرتزده و زیانکار آرزو میکند که کاش در زندگی خود دستمایه و سرمایهیی از صدق و فدا برای امروز فرستاده بود. … دیگری، در صف انسانهای یگانهشده و عاری از تناقض، که در آزمایش زندگی رستگار شدهاند، این پیام را دریافت میکند: یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ. ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَهً مَّرْضِیَّهً. فَادْخُلِی فِی عِبَادِی. وَادْخُلِی جَنَّتِی.
۸ـ ۲۶سال پیش در سال۶۰، نمیدانم که هر یک از شما چند سال داشتید. اما برای اطلاعتان خیلی لازم میبینم که بدانید: خمینی در اردیبهشت سال۶۰، چهل روز قبل از ۳۰خرداد خطاب به مجاهدین گفت: «من اگر در هزار احتمال، یک احتمال میدادم که شما دست بردارید از آن کارهایی که میخواهید انجام بدهید، حاضر بودم با شما تفاهم کنم…» داستان این بود که پس از تظاهرات بزرگ مادران در تهران برای اعتراض به سرکوب و کشتار فرزندانشان که رژیم را لرزاند، خمینی که خودش را برای یکپایه کردن رژیمش آماده میکرد تا خفقان و سرکوب بدون شکاف را حاکم کند، ادعا میکرد که اینها (یعنی مجاهدین) توطئه میکنند و سلاح دارند و چهها و چهها و کذا و کذا… متقابلاًًً، ما در نشریه مجاهد که آن زمان بیش از ۶۰۰هزار تیراژ داشت، در یک موضعگیری مشروح، بهطور رسمی و محترمانه حرفهای او را که عیناً مشابه همین یاوهها و دروغهای کنونی رژیم بود، با توضیحات کافی رد کردیم و نوشتیم که خواهان خشونت و خونریزی نبوده و نیستیم و در عین اینکه به قانون اساسی تو رأی ندادهایم و با آن مخالفیم، اما سلاح نمیکشیم و به همین قانون التزام داریم، لاکن از حقوق و آزادیهای دموکراتیک مردممان که محصول انقلاب ضدسلطنتی است نمیتوانیم صرفنظر کنیم و به نوع جدیدی از استبداد و انحصارطلبی تن بدهیم. اگر هم مشکل تو سلاحهای ماست که از زمان شاه و از زمان سقوط او بهجا مانده، اعلام کردیم که دفاترمان غیرمسلح است. وانگهی بهرغم این همه کشته و شکنجه شده، حتی یک گلوله هم شلیک نکردیم. بااین همه بگذار همراه با هوادارانمان نزد شخص خودت بیاییم و حرفهایمان را بزنیم. خواستهای خلقمان را بگوییم و تمامی سلاحهایمان را هم به تو میدهیم. آنچنانکه مردم ایران در همان زمان دیدند و شنیدند، یکی دو روز بعد خمینی که تصمیمش را برای یکپایه کردن رژیم و سرکوب همه نیروهای مخالف گرفته بود، در رادیو و تلویزیون رژیم همین جواب را که یادآوری کردم به ما داد و اضافه کرد که لازم نیست شما اینطوری که میگویید پیش من بیایید «من میآیم خدمتتان»! شیطان پلید و مجسم که دستور قتلعام مجاهدین را داد، چه خوب مجاهدین را شناخته بود که در هزار احتمال یک احتمال هم برای تفاهم با خواستهای شیطانی او ندارند! پس اینکه خمینی گفت «در هزار احتمال، یک احتمال» هم برای کوتاهآمدن مجاهدین از آزادی و اصول آرمانیشان نمیبیند، همان برگ سرفرازی و سرمایه تاریخی و اُخروی مجاهدین است. بهشرط اینکه مثل ۲۶سال گذشته بتوانیم قیمت حفظ و نگهداری چنین سرمایهیی را بدهیم.
۹ـ حالا میخواهم کلید و رمز و راز مقابله با شیطان را با شما، در میان بگذارم. گوش کنید این سلاحی است که در جهان سلاحی بالاتر از آن نیست. هیچوقت هم هیچکس نمیتواند آن را از یک مجاهد خلق بگیرد. از سوره الاسراء میخوانم. مکالمه خدا با شیطان سرکش است. فقط یادتان باشد که انسان و شیطان ضدهمدیگرند. ضدانسان و ضدبشر ترجمه تحتالفظی کلمه شیطان است: وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِم بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ وَعِدْهُمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَان وَکَفَی بِرَبِّکَ وَکِیلاً
خدا به اخراج شیطان که به هژمونی انسان تن نمیداد، حکم کرد. شیطان به خط و نشان کشیدن برای انهدام نسل انسان پرداخت و به خدا گفت: اینقدر به این انسانی که ساختهیی نناز، اگر تا روز قیامت به من مهلت بدهی جز تعداد اندکی، کنترل همه آنها را بهدست میگیرم. خدا که میدانست چه گوهری در وجود انسان به ودیعه گذاشته، گفت:
ـ گمشو و ما را اینقدر از ضعفهای انسان نترسان، جزای تو و پیروانت به تمام و کمال در جهنم داده خواهد شد.
ـ وانگهی مهلت تو تا روز قیامت نیست، بلکه تا وقتی است معلوم و معین (لابد تا وقتی که جامعهی یگانه و عاری از ستم و زنجیر و بهرهکشی تأسیس شود و هیچ زمینه و مبنای مادی برای عملکردهای ضدانسانی و هیچ شکافی برای انگیزشهای شیطانی وجود نداشته باشد).
ـ مهمتر اینکه: هر که را میتوانی بلغزان و منحرف کن با صدایت و حرفهایت (و سایتهایت و رادیو تلویزیونهایت و رسانههایت و برچسبها و یاوهها و اکاذیب و مجعولاتت) تهاجم کن، بتاز بر آنها با سواره نظام و با پیاده نظامت، و مشارکت کن با آنها در اموال و اولاد، و هر چه میخواهی فریب و وعده بده، هر چند که همه وعدههایت سراب و پوشالی است.
ـ اما بدان، که قانون آفرینش و آنچه من مقرر کردهام، این است که در مورد آنکس که بنده من است (عبادی یعنی بندگان مختص من) هیچ غلطی نمیتوانی بکنی، هیچ تسلط و سلطهیی بر آنها نخواهی یافت چون خدا پشت و پناه آنها و برای آنها کفایت است.
ـ بله شیطان در کارکردهای اخص انسانی، در نقطه صدق و فدا، ورود ممنوع است. این مرز سرخ ورود شیطان و همه نیروهای اهریمنی را خود خدا گذاشته و در آن هیچ خدشه و شکافی نیست. اینجا که همان جوهره انسانی است، نمیتواند وارد شود. اینجا خدا ایستاده است و به بندهاش میگوید: نترس، دستت را به من بده و به من تکیه کن. الله الله… شبی در آستانه جنگ و بمباران به صحرای اشرف بیرون شده بر آسمان پرستارهاش خیره ماندم: همه جایش نوشته بود: الله الله…(وام از سهل تستری)
ای زدردت خسـتگان را بـوی درمـان آمـده
یـاد تـو مـر عـاشـقان را راحت جـان آمـده
صـدهـزاران عـاشـق سـرگشـته بیـنم پُـر امیـد
در بیـابـان غمت الله گـویـان آمـده
رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
۱۰ـ اکنون بگویید چه کسی جز گمراهان و گمگشتگان از رحمت پروردگارش نومید میشود؟ وَمَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَهِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّآلُّونَ و چه کسی جز آخوندهای شیطانصفت و ضدبشر این چنین مردمان را مُعَذَب و غمبار و نومید میخواهد؟ پس بگو به بندگانم که بر نفس خویش اسراف ورزیدهاند که از رحمت خدا نومید نشوند، همانا که خدا تمامی گناهان را میبخشاید، او بخشاینده و مهربان است.
قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ
«بنده گنهکار پریشان روزگار، دست انابت به امید اجابت بهدرگاه حق، جل و علا، بردارد ایزدِ تعالی در او نظر نکند بازش بخواند، باز اعراض کند سیّم بارش به تضرع و زاری بخواند حق سبحانه و تعالی فرماید:
یا ملائکتی قد استحیت من عبدی ولیس له غیری فقد غفرت له.
دعوتش را اجابت کردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم. کَرم بین و لطف خداوندگار گنه بنده کرده است و او شرمسار عاکفان کعبه جلالش به تقصیر عبادت مُعترف که:
ماعبدناک حق عبادتک واصفان حِلیه جمالش به تحیر منسوب، که ماعرفناک حق معرفتک
گر کسی وصف او زمن پرسد بیدل از بینشان چه گوید باز عاشقان کشتگان معشوقند برنیاید زکشتگان آواز» (گلستان)
قربانتان ـ برادرتان مسعود