آخوند حسن روحانی روز 29اردیبهشت در دانشگاه آزاد تهران حاضر شد و برای جمعی سخنرانی کرد که در آن از دانشجو خبری نبود و دانشجویان در خارج از سالن سخنرانی، با شعار «مرگ بر روحانی» با نیروی انتظامی و گارد حفاظت روحانی درگیر شده بودند.
روحانی معمولاً وقتی در دانشگاه و این قبیل محیطهای اجتماعی ظاهر میشود، سنگ آزادی و آزاد اندیشی را به سینه میزند. البته واضح است که انگیزه یا هدف اصلی روحانی در این حرفها، شیادی و عوامفریبی از همان نوعی است که در تبلیغات انتخاباتیاش به آن متوسل شده بود و بعد از بهسر کارآمدن، همه را به تاق نسیان سپرد. بخش دیگری از انگیزه و هدف روحانی و همپالگیهایش از بیان این حرفها، نگرانی و هراس از فضای ملتهب اجتماعی بهخصوص در رابطه با جوانان و تلاش آنها برای تعبیه سوپاپ اطمینان در دیوار اختناق است.
البته روحانی حواسش جمع است که کلمه آزادی را بدون پسوند و پیشوند بهکار نبرد و کلماتی مانند «علمی» یا «آکادمیک» را به «آزادی» اضافه میکند تا مبادا امر بر کسی مشتبه شود. این بار در حرفهایش اما، سقف دیگری زد و مشخص کرد که ایدهآلش از آزادی علمی و بحث آزاد، همان است که در حوزههای آخوندی جریان دارد و منظور همان بحثهای طلبگی است که معمولاً در هیچ نقطهیی با مسائل جدی سیاسی و اجتماعی مماس نمیشود. آخوند خاتمی با توهین به دانشگاهها و دانشگاهیان گفت: «حوزهها در زمینه آزادی علمی و بحث آزاد از دانشگاهها جلوتر هستند». بنابراین روشنتر میشود که وقتی روحانی از آزادی در دانشگاهها حرف میزند، منظورش چه نوع آزادی است.
خامنهای و روحانی در ابراز وحشت از خطری که جوانان را تهدید میکند، که البته منظور خطری است که از ناحیه جوانان رژیم را تهدید میکند؛ مشترکند. اما هر کدام از منظر خودشان به آن نگاه میکنند و راهحل متفاوتی را در برخورد با آن پیشنهاد میکنند؛ بگذریم از اینکه هیچکدام از آنها راهحلی برای این مسأله ندارند. بهطور مثال خامنهای در حرفهایش در 28اردیبهشت گفت: «جوانان نباید بیکار بمانند. مسائل مربوط به جوانان از مهمترین مسائل است!... باید حواسمان را خیلی جمع کنیم». منظورش این است که از آنجا که رژیم برای جوانان و معضل بیکاری آنها راهحلی ندارد، برای جلوگیری از خطر انفجار باید هر چه بیشتر سخت بگیرد و هر منفذی را ببندد! کما اینکه راهحل روحانی، شل کردن بعضی تسمههای سرکوب و کمی سهل گرفتن در مورد سر و وضع و لباس است. این همان حرفی که چندی پیش روحانی گفت که: «وظیفه پلیس اجرای اسلام نیست، اجرای قانون است» و دیدیم که در پی اظهار آن چه غوغایی در رژیم بهپا شد.
وحشت از انفجار اجتماعی، وحشت مشترک هر دو باند است، که معمولاً صراحتاً از آن اسم نمیبرند و تحت عنوان فتنه از آن صحبت میکنند. حرف روزنامه رسالت (29اردیبهشت94) با روحانی این است که شکافی که تو باز میکنی در شرایطی است که «اتاق فرمانی وجود دارد که آماده است از هر فرصتی استفاده کند». احتمالاً این روزنامه رهنمود و فراخوان رهبر مقاومت برای اعتراض و قیام در هر زمان و هر مکان را مدّ نظر داشته است! خامنهای هم در حرفهای 28اردیبهشت خود گفت: «آنچه مهم است این است که ما بدانیم دشمن آرام نمینشیند؛ اگر خیال کنیم که دشمن آرام خواهد نشست، نه، دشمن تا آنجایی که بتواند دشمنی خواهد کرد و نقشه خواهد ریخت و اقدام خواهد کرد».
بله، دشمنی وجود دارد که خواب از چشمهای رژیم و هر دو باندش ربوده است؛ آنها گر چه تلاش میکنند تا آنجا که امکان دارد، اسم آن را به زبان نیاورند، ولی همهٴ دنیا میدانند که کیست و کدام نیرو است.
در مقابل، حرف باند رفسنجانی ـ روحانی هم این است که شما با این کارها، با دست خودتان روی این آتش بنزین میریزید. چنانکه روزنامه اعتماد 28اردیبهشت نوشته بود: «نهادهای امنیتی از شادی مردم تبریز نگران بودند و با این راهکار خواستهاند جلوی شادی مردم را بگیرند اما به نظر شما شادی مردم تبریز خطرناکتر بود یا خشمشان؟»
واقعیت این است که هر واقعهیی، از جمله شکست یا پیروزی این یا آن تیم ورزشی، همانگونه که در مهاباد و تبریز و تهران شاهد بودیم، برای مردم و جوانها، فرصتی برای ابراز خشم و نفرتشان از دیکتاتوری حاکم و ابراز اشتیاقشان برای رسیدن به آزادی است و این تجربه مکرر تاریخ است که در این رویارویی، آن که محکوم به شکست است، دیکتاتوری با همهٴ باندها و دستجاتش میباشد.
روحانی معمولاً وقتی در دانشگاه و این قبیل محیطهای اجتماعی ظاهر میشود، سنگ آزادی و آزاد اندیشی را به سینه میزند. البته واضح است که انگیزه یا هدف اصلی روحانی در این حرفها، شیادی و عوامفریبی از همان نوعی است که در تبلیغات انتخاباتیاش به آن متوسل شده بود و بعد از بهسر کارآمدن، همه را به تاق نسیان سپرد. بخش دیگری از انگیزه و هدف روحانی و همپالگیهایش از بیان این حرفها، نگرانی و هراس از فضای ملتهب اجتماعی بهخصوص در رابطه با جوانان و تلاش آنها برای تعبیه سوپاپ اطمینان در دیوار اختناق است.
البته روحانی حواسش جمع است که کلمه آزادی را بدون پسوند و پیشوند بهکار نبرد و کلماتی مانند «علمی» یا «آکادمیک» را به «آزادی» اضافه میکند تا مبادا امر بر کسی مشتبه شود. این بار در حرفهایش اما، سقف دیگری زد و مشخص کرد که ایدهآلش از آزادی علمی و بحث آزاد، همان است که در حوزههای آخوندی جریان دارد و منظور همان بحثهای طلبگی است که معمولاً در هیچ نقطهیی با مسائل جدی سیاسی و اجتماعی مماس نمیشود. آخوند خاتمی با توهین به دانشگاهها و دانشگاهیان گفت: «حوزهها در زمینه آزادی علمی و بحث آزاد از دانشگاهها جلوتر هستند». بنابراین روشنتر میشود که وقتی روحانی از آزادی در دانشگاهها حرف میزند، منظورش چه نوع آزادی است.
خامنهای و روحانی در ابراز وحشت از خطری که جوانان را تهدید میکند، که البته منظور خطری است که از ناحیه جوانان رژیم را تهدید میکند؛ مشترکند. اما هر کدام از منظر خودشان به آن نگاه میکنند و راهحل متفاوتی را در برخورد با آن پیشنهاد میکنند؛ بگذریم از اینکه هیچکدام از آنها راهحلی برای این مسأله ندارند. بهطور مثال خامنهای در حرفهایش در 28اردیبهشت گفت: «جوانان نباید بیکار بمانند. مسائل مربوط به جوانان از مهمترین مسائل است!... باید حواسمان را خیلی جمع کنیم». منظورش این است که از آنجا که رژیم برای جوانان و معضل بیکاری آنها راهحلی ندارد، برای جلوگیری از خطر انفجار باید هر چه بیشتر سخت بگیرد و هر منفذی را ببندد! کما اینکه راهحل روحانی، شل کردن بعضی تسمههای سرکوب و کمی سهل گرفتن در مورد سر و وضع و لباس است. این همان حرفی که چندی پیش روحانی گفت که: «وظیفه پلیس اجرای اسلام نیست، اجرای قانون است» و دیدیم که در پی اظهار آن چه غوغایی در رژیم بهپا شد.
وحشت از انفجار اجتماعی، وحشت مشترک هر دو باند است، که معمولاً صراحتاً از آن اسم نمیبرند و تحت عنوان فتنه از آن صحبت میکنند. حرف روزنامه رسالت (29اردیبهشت94) با روحانی این است که شکافی که تو باز میکنی در شرایطی است که «اتاق فرمانی وجود دارد که آماده است از هر فرصتی استفاده کند». احتمالاً این روزنامه رهنمود و فراخوان رهبر مقاومت برای اعتراض و قیام در هر زمان و هر مکان را مدّ نظر داشته است! خامنهای هم در حرفهای 28اردیبهشت خود گفت: «آنچه مهم است این است که ما بدانیم دشمن آرام نمینشیند؛ اگر خیال کنیم که دشمن آرام خواهد نشست، نه، دشمن تا آنجایی که بتواند دشمنی خواهد کرد و نقشه خواهد ریخت و اقدام خواهد کرد».
بله، دشمنی وجود دارد که خواب از چشمهای رژیم و هر دو باندش ربوده است؛ آنها گر چه تلاش میکنند تا آنجا که امکان دارد، اسم آن را به زبان نیاورند، ولی همهٴ دنیا میدانند که کیست و کدام نیرو است.
در مقابل، حرف باند رفسنجانی ـ روحانی هم این است که شما با این کارها، با دست خودتان روی این آتش بنزین میریزید. چنانکه روزنامه اعتماد 28اردیبهشت نوشته بود: «نهادهای امنیتی از شادی مردم تبریز نگران بودند و با این راهکار خواستهاند جلوی شادی مردم را بگیرند اما به نظر شما شادی مردم تبریز خطرناکتر بود یا خشمشان؟»
واقعیت این است که هر واقعهیی، از جمله شکست یا پیروزی این یا آن تیم ورزشی، همانگونه که در مهاباد و تبریز و تهران شاهد بودیم، برای مردم و جوانها، فرصتی برای ابراز خشم و نفرتشان از دیکتاتوری حاکم و ابراز اشتیاقشان برای رسیدن به آزادی است و این تجربه مکرر تاریخ است که در این رویارویی، آن که محکوم به شکست است، دیکتاتوری با همهٴ باندها و دستجاتش میباشد.