728 x 90

ادبیات و فرهنگ,

طنز نقالی نوروزی در دوران ولی‌فقیه ـ بیژن روشن

-

روحانی و خامنه
روحانی و خامنه

«سالی که نکوست از بهارش پیداست»

قهوه خانه: مردم در حال غلیان دود کردن هستند
نقال دستهایش را به هم می‌کوبد می‌خواند:
بین بیت ولایت این زمان پر غوغاست
کار همه عرّ و تیز و دعواست
خوش باش که این سرا نگون خواهد شد
سالی که نکوست، از بهارش پیداست
بیا و بشنو که قصه قصه‌ی سید علی است! بیا و بشنو که در سر صبح نوروز بعد از آن که مقام عظما، پیام نوروزی داد، بعدش چی شد. بپرس بعدش چی شد!

مردم ـ بعدش چی شد؟
نقال: ـ بعدش شیخ فریدون نه گذاشت نه ورداشت یک نامه در جوابش نوشت. حالا بشنو از رسیدن نامه‌ی رئیس‌جمهور به بیت سیدعلی.

چو سر دفتر آمد به درگاه بیت
که سیّد علی را کند آپدیت
بگفتا که یک نامه بهرت رسید
ز روحانی آن سیّد بوالکلید
خامنه‌ای شادان بادی به غبغبش انداخت و:
بگفتا بخوانید آن نامه را
چه سرریز کرده‌ست زان شیخ ما
آقا چشمتان روز بد نبیند که با خواندن نامه چه بر سر ولی‌فقیه آمد:
چو بر وی بخواندند آن نامه اش
بیفتاد از کلّه عمامه اش
بیفتاد عظما و فریاد کرد
پروستات او ناگهان باد کرد
پزشکی به بالینش آمد بگفت
که این نامه از وی بباید نهفت
بپرسید سردفترش از طبیب
چه خواندی تو؟ در نامه‌اش ای حبیب
در این نامه، هر جمله، تکریم بود!
همه گفتمان، مدح و تعظیم بود!؟
به ناگه ز بستر خود سیدعلی
فغان کرد با صوت و بانگ جلی
که هر چه در آن نامه بد، فحش بود
به ظاهر اگر ‌چه مرا می‌ستود
بدانید کاین مرد گردن کلفت
مرا بدترین فحش در نامه گفت
جماعت حیرتزده، پای صحبت ولی‌فقیه نشستند که ببینند چه سیخی بر گردهٴ مقام معظم فرود آمده. مقام عظمای ولایت گفت ببینید این رئیس‌جمهور بد ذات خطاب به بندهٴ نوشته:
ولی نعمت دولتش مردم است!
به نزدش مقام ولایت گم است!
های های گریه و فغان از جمعیت برخاست. بعد سیدعلی سوالی جلوی جماعت حیران گذاشت که:
اگر چه نخواندید درس کلاس
اگر عقل دارید و هوش و حواس
بگویید معنای این حرف چیست
که گفته ست «مردم ولی نعمت» اند
نکرده ست روشن، خر ما به چند
آقا! جماعت مشغول شدند به زدن توی سر و کله‌ی همدیگر که مقصود شیخ فریدون از مردم به‌عنوان ولی نعمت دولت چیست!. ناگاه سردفترش به فریاد آمد که یافتم! یافتم! سیدعلی گفت بگو:
بگفتا که قصدش همان اکبر است
که او بر فریدون یکی افسر است
و صابون شاهی زده بر شکم
فریدون ز بهرش کند چای دم
گریه و زاری و ذکر مصیبت در بیت ولایت اوج گرفت و در آن میان صدای سیدعلی گهگاه به گوش می‌رسید که می‌گفت:
غلط کرد اکبر که پندارد او
که من را از این تخت بردارد او
چو من چارچرخ خودش در هواست
نداند سگی صاحبش در کجاست
بعد نقال دستهای را به هم کوبید و قصه را از نو برای جماعت با این بیت تکرار کرد که:
بین بیت ولایت این زمان پر غوغاست
کار همه عرّ و تیز و دعواست
خوش باش که این سرا نگون خواهد شد
سالی که نکوست، از بهارش پیداست.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/332891b4-0441-4ea8-b85e-382b860846dc"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات