رنگین کمان پرچم توفانی ایران،
بر شانههایت،
خواهد شکفت
...
مرزهای میهن را
با نوازش گامهایت،
متبرک کن!
ای که نامتهاشور تازه باران،
بر سرخای شقایق هاست!
سرزمین تشنهٴ من دیرگاهیست
- فانوس به دست ـ
در انتظار طلوع نگاهت،
شبها را،
ورق میزند.
سیمرغ سبزینهپوش
سیمرغ سبزینهپوش خجسته نفس،
بر بالهای نسیم بهاری،
از راه خواهد رسید ؛
با شاخهٴ شکفته لبخند
و طبقی خورشید
بر شانههایت،
خواهد شکفت
...
مرزهای میهن را
با نوازش گامهایت،
متبرک کن!
ای که نامتهاشور تازه باران،
بر سرخای شقایق هاست!
سرزمین تشنهٴ من دیرگاهیست
- فانوس به دست ـ
در انتظار طلوع نگاهت،
شبها را،
ورق میزند.
سیمرغ سبزینهپوش
سیمرغ سبزینهپوش خجسته نفس،
بر بالهای نسیم بهاری،
از راه خواهد رسید ؛
با شاخهٴ شکفته لبخند
و طبقی خورشید
دماوند!
دماوند!
لباسی از سپیدی مهتاب،
به تن نما
بر ستیغ بلندت،
چندان گل ریز ؛
تا بوی خجستهٴ باد
کوچههای دودی تهران را،
مدهوش کند
برخیز!
برخیز!
عقابان تیز چشم،
در دور دست،
رد پای بهار میبینند.