بادرود
به بهانهی 15شهریور سالروز تأسیس سازمان شعری را در وصف ارتش آزادیبخش ایران که در نتیجهی سالها مبارزه و تجربه با فاشیسم و دیکتاتوری بهوجود آمد نوشتهام.
چندی ست که مشتاق جهانی دگرستم
زین شوق بسی سال ز هر شوق گسستم
به بهانهی 15شهریور سالروز تأسیس سازمان شعری را در وصف ارتش آزادیبخش ایران که در نتیجهی سالها مبارزه و تجربه با فاشیسم و دیکتاتوری بهوجود آمد نوشتهام.
چندی ست که مشتاق جهانی دگرستم
زین شوق بسی سال ز هر شوق گسستم
گویید خبر را به دیارم که عزیزان
من از میپیمانهی این قافله رستم
از بهر همان وعده که دادیم به مردم
پیمانه شکستم بس و پیمان نشکستم
بنگر که در این راه وفادار بماندم
چون، حلقهی وابسته در این سلسله هستم
تاریخ گواه است و دو عالم همه ناظر
من بودهام و هستم، زین بیش که هستم
چون یوسف گم گشتهی من باز بیاید
هم بر قدمش چشم نهم هم سر و دستم
هم بر قدمش چشم نهم هم سر و دستم
جانم که متاعی نبود لایق مردم
شرمنده که سرمایه دیگر نبدستم
گردم به فدای تو و آن نسل فدایت
تو لیلی و من عاشق و مجنون تو هستم
بازای تو ای ارتش آزادی ایران
با جان و دلم منتظرت بوده و هستم
(خالو) ی بدین راه نشسته که منستم
چشمی به ره، و گوش بفرمان تو هستم
خالو کرماشانی (کرمانشاهی) - شهریور ۱۳۹۳“.