بسیار متشکرم اجازه میخواهم از سناتور بلانت بهخاطر دعوت همهٴ ما تشکر کنم. همچنین از جامعه ایرانیان مقیم آمریکا و نهادهای غیردولتی و نیز جامعه میسوری بهخاطر دعوت از من سپاسگزاری میکنم. برای من مایه افتخار است که در اینجا حضور داشته باشم.
میخواهم یک بررسی استراتژیک در سطح بینالمللی ارائه دهم که ما را به اهمیت ساکنان لیبرتی که در عراق مستقر هستند رهنمون خواهد کرد؛ کسانی که امید مردم ایران هستند و هماکنون در معرض خطرات گسترده قرار دارند.
البته که عنوان جلسه امروز ما نقش رژیم ایران در عراق است و این یک موضوع صرفاً آکادمیک نیست، بلکه سرچشمه آن تهدیدات عاجلی است که از رژیم ایران ساطع شده و همچنین خطراتی که اکنون در عراق دیده میشود. ما اکنون شاهد ظهور داعش هستیم که مشغول از بین بردن نیروهای مدره در جامعه اهل تسنن است. و این نتیجه اشتباهات آمریکا نه فقط در پنج سال گذشته بلکه سالیان بیشتر از آن است.
رژیم ایران در عراق نفوذ کرده و عراق اساس نقشهٴ استراتژیک رژیم ایران برای منطقه است. عراق برای دسترسی رژیم ایران به سوریه نقش حیاتی دارد و سوریه برای دسترسی آن به لبنان و حزبالله نقش حیاتی دارد.
رژیم ایران دههها است که برای منطقه طرحهای استراتژیک ریخته است. بنابراین من میخواهم در چند دقیقه این ایده را برای شهروندان آمریکایی و جامعه بینالمللی مطرح کنم که رژیم ایران نقشهٴ دراز مدتی در رابطه با منطقه دارد و این طرحها را طی سالیان، قبل از جنگ سرد، بعد از جنگ سرد و قبل و بعد از حملات 11سپتامبر به منصهٴ ظهور نشانده است.
در سال 1987، چند سال بعد از انقلاب و ربودن آن توسط رژیم خمینی، من کتابی به زبان عربی در بیروت نوشتم، قبل از مهاجرت به آمریکا، که نام آن «نظرگاه درازمدت رژیم ایران و طرحهای استراتژیک آن» بود. در سال 2010، کتاب دیگری بهنام « انقلابی که در راه است» نوشتم که بهار عربی را پیشبینی کرد. امسال نیز یک کتاب دیگر از من منتشر شد. این کتابها در طول سه، چهار دهه نوشته شدند. و آنچه من در آنها گفتهام این است که رژیم ایران دقیقاً میداند که بهدنبال چه چیزی است. چند نسل از مقامات حاکم بر ایران طی حکومت دو ولیفقیه و کسانی مثل وزرای دفاع و غیره که دیدگاه درازمدت دارند اینرا گفتهاند و ما دیدگاه کوتاهمدت ارائه داده و در برخی مواقع اشتباهات مهلکی را مرتکب میشویم. اهداف اعلام شده رژیم ایران این است که تا آنجا که ممکن است بهسمت غرب و بهسمت جنوب حرکت کنند. یکی از سنگ بناهای این هدف، اتحاد استراتژیک بین رژیمهای ایران و سوریه است. اینها بخشی از یک استراتژی بسیار قدیمی است که حالا دارد اجرا میشود. همانطور که گفتم، از طریق سوریه بهطرف لبنان و سپس حزبالله.
حال، پا به پای سیاست بسط در منطقه، آنچه رژیم ایران نیاز دارد، نکتهیی که در سالهای 1987 و 2010 و مجدداً 2014 مطرح کردم، یک سلاح بازدارنده است تا بتواند از توسعهٴ منطقهیی حفاظت کند. یعنی آنها نیاز به یک چتر حفاظتی دارند. نام این چتر چیست؟ قدرت هستهیی. آنها سالها است که ناوگانی از موشک را طراحی کرده و گسترش دادهاند و این موشکها، همچنان که من همیشه در مطبوعات یا بحثهایمان تأکید میکنم، برای شلیک گل رز نیست. موشکهای دوربرد یا میانبرد، چه چیزی را حمل میکنند؟ البته که نوع مشخصی از سلاح از جمله سلاح هستهیی و سایرین.
طی سالیان ما پی بردهایم که فقط یک اپوزیسیون قوی، سازمانیافته، منسجم، با حضور اقلیتهای مختلف و کثرتگرا میتواند جلوی رژیم ایران قرار گیرد و مانع طرحهای آن بشود. هیچ آلترناتیو دیگری وجود ندارد
بگذارید خیلی روشن و صادقانه بگویم که بسیاری در محافل آکادمیک و مطبوعات در آمریکا و اروپا میگویند، این رژیم از پشتیبانی اجتماعی برخوردار است. خب این دروغ در ژوئن 2009 برملا شد. همه در یوتیوب صحنههای آنرا دیدند. هیچکس آن صحنهها را بهطور مصنوعی ایجاد نکرد. ما شاهد تظاهرات میلیونها تن از مردم ایران بودیم. حال دلیل بدوی تظاهرات هر چه بود، از جمله تقلبات در انتخابات، مسأله این است که آنها علیه رژیم تظاهرات میکردند. تحقیقات نشان میدهد که نزدیک به 60 تا 65 درصد تظاهر کنندگان را افرادی تشکیل میدادند که سن آنها زیر 20 یا 21سال بود. یعنی نوجوانان و جوانانی که آیندهٴ ایران را در دست دارند. در جریان تظاهرات در واقع نوعی آمارگیری و نظرسنجی صورت گرفت. بنابراین ما شاهد این صحنهها بودیم و در روزهای اول حضور زنان جوان گسترده بود، از جمله ندا و زنان دیگری که بهطور وحشیانه سرکوب شدند. این نشانه و سند این امر بود که مردم ایران آماده تغییر هستند. آنها داشتند با ما حرف میزدند و امید داشتند که جامعه بینالمللی و دولت آمریکا در کنار آنها بایستند. اما متأسفانه این طور نشد و یک فرصت بزرگ از دست رفت.
آخوندها از یک اپوزیسیون سازمانیافته و کارآمد هراس دارند که بتواند تودهها را سازماندهی کند. و وقتی تغییری صورت گیرد، نبرد دیگری در کار خواهد بود، مانند آن چیزی که در جریان بهار عرب دیدیم.
رژیم ایران میداند که تظاهرات بیشتری در راه است. نمیتوان مانع تظاهرات شد. آنچه رژیم ایران سعی کرده انجام دهد، نکتة حیاتی که میتوان به کمک آن درک کرد که چرا رژیم تهران تا این حد بهدنبال رهبری مجاهدین است، این است که آنها هراس دارند، تنها جنبش سازمانیافتهیی که در بهار ایران حضور خواهد داشت از فرصت تاریخی استفاده خواهد کرد و سپس برای انتقال آمادگیهای لازم را انجام خواهد داد. آنها از انتقال میترسند و لذا میخواهند قبل از آن، سر جنبش را جدا کنند و این سیاست رژیم ایران را در عراق برملا میکند.
آمریکا متأسفانه این دیدگاه را نداشت. یعنی دو دولت قبلی و احتمالاً دولتهای قبلتر از آنها. بین سالهای 2003 تا 2008، آمریکا در عراق حضور داشت. باید با جامعه مدنی عراق همکاری میشد. باید ائتلافی از مدرهها در سراسر عراق ایجاد میشد. نه فقط ساختن ساختمانها و بزرگراههای زیبا. کارهای دیگری باید انجام میشد. بین سالهای 2003 تا 2008 آمریکا میتوانست از نظر استراتژیک از اپوزیسیون در تبعید ایران که در عراق مستقر است حمایت کند. نه فقط یک اشرف بلکه ده اشرف، این همان چیزی است که ما در ایران به برخورداری از آن نیاز داشتیم.
اما جهانی از ایدهها وجود دارد. حال بهعنوان یک تاریخدان، بعد از نزدیک به ده سال، باید بگویم که رژیم ایران از آمریکا در عراق پیشی گرفت. رژیم ایران عوامل خود و سیاستمدارانش را به جلو راند، بسیاری از آنها قبلاً در ایران بودند. بنابراین آنها از اهمیت تبعیدیان آگاهی دارند. نخستوزیر فعلی و بسیاری از مقامات حول او، از کجا آمدند و چه کسانی بودند؟ آنها در ایران بودند و سالها با رژیم ایران کار میکردند. آنها میدادند که جامعه و رهبری در تبعید وقتی باز میگردند چگونه با آنها رفتار خواهد شد.
میخواهم یک بررسی استراتژیک در سطح بینالمللی ارائه دهم که ما را به اهمیت ساکنان لیبرتی که در عراق مستقر هستند رهنمون خواهد کرد؛ کسانی که امید مردم ایران هستند و هماکنون در معرض خطرات گسترده قرار دارند.
البته که عنوان جلسه امروز ما نقش رژیم ایران در عراق است و این یک موضوع صرفاً آکادمیک نیست، بلکه سرچشمه آن تهدیدات عاجلی است که از رژیم ایران ساطع شده و همچنین خطراتی که اکنون در عراق دیده میشود. ما اکنون شاهد ظهور داعش هستیم که مشغول از بین بردن نیروهای مدره در جامعه اهل تسنن است. و این نتیجه اشتباهات آمریکا نه فقط در پنج سال گذشته بلکه سالیان بیشتر از آن است.
رژیم ایران در عراق نفوذ کرده و عراق اساس نقشهٴ استراتژیک رژیم ایران برای منطقه است. عراق برای دسترسی رژیم ایران به سوریه نقش حیاتی دارد و سوریه برای دسترسی آن به لبنان و حزبالله نقش حیاتی دارد.
رژیم ایران دههها است که برای منطقه طرحهای استراتژیک ریخته است. بنابراین من میخواهم در چند دقیقه این ایده را برای شهروندان آمریکایی و جامعه بینالمللی مطرح کنم که رژیم ایران نقشهٴ دراز مدتی در رابطه با منطقه دارد و این طرحها را طی سالیان، قبل از جنگ سرد، بعد از جنگ سرد و قبل و بعد از حملات 11سپتامبر به منصهٴ ظهور نشانده است.
در سال 1987، چند سال بعد از انقلاب و ربودن آن توسط رژیم خمینی، من کتابی به زبان عربی در بیروت نوشتم، قبل از مهاجرت به آمریکا، که نام آن «نظرگاه درازمدت رژیم ایران و طرحهای استراتژیک آن» بود. در سال 2010، کتاب دیگری بهنام « انقلابی که در راه است» نوشتم که بهار عربی را پیشبینی کرد. امسال نیز یک کتاب دیگر از من منتشر شد. این کتابها در طول سه، چهار دهه نوشته شدند. و آنچه من در آنها گفتهام این است که رژیم ایران دقیقاً میداند که بهدنبال چه چیزی است. چند نسل از مقامات حاکم بر ایران طی حکومت دو ولیفقیه و کسانی مثل وزرای دفاع و غیره که دیدگاه درازمدت دارند اینرا گفتهاند و ما دیدگاه کوتاهمدت ارائه داده و در برخی مواقع اشتباهات مهلکی را مرتکب میشویم. اهداف اعلام شده رژیم ایران این است که تا آنجا که ممکن است بهسمت غرب و بهسمت جنوب حرکت کنند. یکی از سنگ بناهای این هدف، اتحاد استراتژیک بین رژیمهای ایران و سوریه است. اینها بخشی از یک استراتژی بسیار قدیمی است که حالا دارد اجرا میشود. همانطور که گفتم، از طریق سوریه بهطرف لبنان و سپس حزبالله.
حال، پا به پای سیاست بسط در منطقه، آنچه رژیم ایران نیاز دارد، نکتهیی که در سالهای 1987 و 2010 و مجدداً 2014 مطرح کردم، یک سلاح بازدارنده است تا بتواند از توسعهٴ منطقهیی حفاظت کند. یعنی آنها نیاز به یک چتر حفاظتی دارند. نام این چتر چیست؟ قدرت هستهیی. آنها سالها است که ناوگانی از موشک را طراحی کرده و گسترش دادهاند و این موشکها، همچنان که من همیشه در مطبوعات یا بحثهایمان تأکید میکنم، برای شلیک گل رز نیست. موشکهای دوربرد یا میانبرد، چه چیزی را حمل میکنند؟ البته که نوع مشخصی از سلاح از جمله سلاح هستهیی و سایرین.
طی سالیان ما پی بردهایم که فقط یک اپوزیسیون قوی، سازمانیافته، منسجم، با حضور اقلیتهای مختلف و کثرتگرا میتواند جلوی رژیم ایران قرار گیرد و مانع طرحهای آن بشود. هیچ آلترناتیو دیگری وجود ندارد
بگذارید خیلی روشن و صادقانه بگویم که بسیاری در محافل آکادمیک و مطبوعات در آمریکا و اروپا میگویند، این رژیم از پشتیبانی اجتماعی برخوردار است. خب این دروغ در ژوئن 2009 برملا شد. همه در یوتیوب صحنههای آنرا دیدند. هیچکس آن صحنهها را بهطور مصنوعی ایجاد نکرد. ما شاهد تظاهرات میلیونها تن از مردم ایران بودیم. حال دلیل بدوی تظاهرات هر چه بود، از جمله تقلبات در انتخابات، مسأله این است که آنها علیه رژیم تظاهرات میکردند. تحقیقات نشان میدهد که نزدیک به 60 تا 65 درصد تظاهر کنندگان را افرادی تشکیل میدادند که سن آنها زیر 20 یا 21سال بود. یعنی نوجوانان و جوانانی که آیندهٴ ایران را در دست دارند. در جریان تظاهرات در واقع نوعی آمارگیری و نظرسنجی صورت گرفت. بنابراین ما شاهد این صحنهها بودیم و در روزهای اول حضور زنان جوان گسترده بود، از جمله ندا و زنان دیگری که بهطور وحشیانه سرکوب شدند. این نشانه و سند این امر بود که مردم ایران آماده تغییر هستند. آنها داشتند با ما حرف میزدند و امید داشتند که جامعه بینالمللی و دولت آمریکا در کنار آنها بایستند. اما متأسفانه این طور نشد و یک فرصت بزرگ از دست رفت.
آخوندها از یک اپوزیسیون سازمانیافته و کارآمد هراس دارند که بتواند تودهها را سازماندهی کند. و وقتی تغییری صورت گیرد، نبرد دیگری در کار خواهد بود، مانند آن چیزی که در جریان بهار عرب دیدیم.
رژیم ایران میداند که تظاهرات بیشتری در راه است. نمیتوان مانع تظاهرات شد. آنچه رژیم ایران سعی کرده انجام دهد، نکتة حیاتی که میتوان به کمک آن درک کرد که چرا رژیم تهران تا این حد بهدنبال رهبری مجاهدین است، این است که آنها هراس دارند، تنها جنبش سازمانیافتهیی که در بهار ایران حضور خواهد داشت از فرصت تاریخی استفاده خواهد کرد و سپس برای انتقال آمادگیهای لازم را انجام خواهد داد. آنها از انتقال میترسند و لذا میخواهند قبل از آن، سر جنبش را جدا کنند و این سیاست رژیم ایران را در عراق برملا میکند.
آمریکا متأسفانه این دیدگاه را نداشت. یعنی دو دولت قبلی و احتمالاً دولتهای قبلتر از آنها. بین سالهای 2003 تا 2008، آمریکا در عراق حضور داشت. باید با جامعه مدنی عراق همکاری میشد. باید ائتلافی از مدرهها در سراسر عراق ایجاد میشد. نه فقط ساختن ساختمانها و بزرگراههای زیبا. کارهای دیگری باید انجام میشد. بین سالهای 2003 تا 2008 آمریکا میتوانست از نظر استراتژیک از اپوزیسیون در تبعید ایران که در عراق مستقر است حمایت کند. نه فقط یک اشرف بلکه ده اشرف، این همان چیزی است که ما در ایران به برخورداری از آن نیاز داشتیم.
اما جهانی از ایدهها وجود دارد. حال بهعنوان یک تاریخدان، بعد از نزدیک به ده سال، باید بگویم که رژیم ایران از آمریکا در عراق پیشی گرفت. رژیم ایران عوامل خود و سیاستمدارانش را به جلو راند، بسیاری از آنها قبلاً در ایران بودند. بنابراین آنها از اهمیت تبعیدیان آگاهی دارند. نخستوزیر فعلی و بسیاری از مقامات حول او، از کجا آمدند و چه کسانی بودند؟ آنها در ایران بودند و سالها با رژیم ایران کار میکردند. آنها میدادند که جامعه و رهبری در تبعید وقتی باز میگردند چگونه با آنها رفتار خواهد شد.
بنابراین بین سالهای 2009 تا 2014، آمریکا مرتکب اشتباهاتی شد. در سال 2009، آمریکا بهنوعی به رژیم ایران، اول از طریق نامهنگاری در اوایل نوامبر، نامهیی که رئیسجمهور به ولیفقیه رژیم فرستاد، و سخنرانی در قاهره و یک نامه دیگر به خامنهای، خواستار تعامل شد. و چند روز بعد تظاهرات بزرگی روی داد که در مورد آن صحبت کردیم و آمریکا گفت که نمیخواهد در امور داخلی ایران دخالت کند. اگر شما در ایران بودید، چه برداشتی از این موضعگیری میکردید؟ نامهیی از رئیسجمهور آمریکا بهدست آنها رسید که میخواهیم با شما تعامل کنیم. بعد دو میلیون تن از مردم شورش میکنند و دولت آمریکا میگوید، نمیخواهیم با شما کاری داشته باشیم. این به چه معنی است؟ یک چراغ سبز. یعنی آمریکا در کنار مردم ایران و اپوزیسیون که شورش میکند نیست، زیرا میخواهد با رژیم تعامل کند. در پاییز 2013، نتیجه سیاست تعامل مشخص شد.
بنابراین در سال 2011، وقتی بهار عرب در همهجا شعله گرفت، آمریکا در سوریه از مارس 2011 تا آخر آن سال فرصت داشت. آمریکا کاری نکرد، زیرا مشغول کاهش نیرو در عراق بود. و میخواست این کاهش نیرو طبق برنامهریزی انجام شود و به عوامل دیگر متکی نباشد. سؤال اصلی در رابطه با ترک عراق این است که قدرت در آن کشور را در دست چه کسانی رها کرد؟ این دلیل اصلی مشکلات امروز است. وقتی آمریکا از عراق عقبنشینی کرد، قدرت را به جمعی از سیاستمدارانی تحویل دادیم که همانطور که میدانیم در سال 2010 در عراق انتخابات پارلمانی بود و علاوی شیعه رهبر بزرگترین ائتلاف بود. در عوض ما به ائتلاف مالکی کمک کردیم. آمریکا به کردها و سنیهای مدره فشار آورد. در نتیجه قدرت اصلی در عراق به متحدان رژیم ایران تحویل داده شد. بنابراین هر چه از ژانویهٴ 2012 تا الآن اتفاق افتاده پیآمد عادی آن است. بعد از عقبنشینی آمریکا، رژیم ایران عراق را تسخیر کرد. و وقتی آنها عراق را تسخیر کردند، اولین کاری که میخواستند انجام دهند چه بود؟ نابود کردن اپوزیسیون ایران در عراق. نباید لزوماً یک کارشناس علوم سیاسی باشید که اینرا درک کنید. موضوع بسیار روشن است. اگر من خود را جای رژیم خامنهای میگذاشتم، اولین کاری که میکردم این میبود که به مالکی میگفتم، آنها را بیرون کن. و این امر چند ماه طول کشید و اشرف را تخلیه کردند و فشار وارد شده است.
. آنچه ما دوست میداشتیم در عراق اتفاق بیفتد این بود که ائتلافی از نیروهای مدره تشکیل شود. اما اکنون مالکی سر کار است و متحدان او مرکز عراق را کنترل میکنند. ما باید در مقابل سیاستهای رژیم ایران ایستادگی کنیم و بر روی رژیم فشار بیاوریم. باید از مالکی بخواهیم کنارهگیری کند. وقت آن رسیده که مالکی برود.. از شما بسیار متشکرم.