اینجا نشستهام که شما را صدا کنم
اینجا نشستهام
با سفرهای ز خون و خاطره
با قصهای ز همسفران شهید خویش
با قصهای ز هفت زن و یک مرد
ـ همسفران اسیر خویش ـ
تا گوشهای ناشنوای زمان را
بر زشتی خیانت و خنجر
بر زشتی سکوت زمانه
یکباره وا کنم.
اینجا نشستهام
با سفرهای ز خون و خاطره
با قصهای ز همسفران شهید خویش
با قصهای ز هفت زن و یک مرد
ـ همسفران اسیر خویش ـ
تا گوشهای ناشنوای زمان را
بر زشتی خیانت و خنجر
بر زشتی سکوت زمانه
یکباره وا کنم.
من شهروند زمینم!
هم میهنان زمینی!
اینجا نشستهام
تا شِکوه از زمین
پیش خدا کنم!
اینجا نشستهام
تا هر که بیخبر اینجاست را،
با چهرههای جانیان جهان آشنا کنم
من یک روایتم
یک شرح از حقیقت کنونی هستی
من، یک حکایت از حقیقت انسان.
اینجا نشستهام
با برگ، برگ، کتابی
از یک حقیقت خونین
تا واقعیت حضور شیطان را
ـ پنهان شده در پشت چهرههای ساکنان زمین ـ
برملا کنم.
اینجا نشستهام
تا پیش روی شما
پرده پرده پس بزنم
و «آنچه پشت پرده میگذرد»، را
من رونما کنم.
کارم همین که گفتم
اینجا نشستهام که شما را صدا کنم!.
اینجا نشستهام که شما را صدا کنم!.