728 x 90

در آموزش و پرورش ایران، دانش‌آموز ایران کجاست؟ (۴)

دانش‌آموز ایران کجاست؟
دانش‌آموز ایران کجاست؟

دانش‌آموز ایران باید بداند که...

دانش‌آموز ایران برای شناخت و اشراف به تاریخچه پشت سرش، لاجرم باید بداند که مدرسه و کلاس او از چه راه‌ها و گردنه‌ها و پیچ‌وخم‌های سیاسی، اجتماعی و تاریخی عبور کرده‌اند.

دانش‌آموز ایران مجبور است از دهلیز جامعه‌ای عبور کند که همه چیزش سیاسی شده است؛ چرا که «در جامعه‌ای که آزادی نیست، همه‌چیز سیاسی می‌شود».

دانش‌آموز ایران باید بداند که از ۳۰خرداد ۱۳۶۰ خمینی تصمیم گرفت حکومتش را تک‌پایه کند؛ یعنی تمام دولت، مجلس، قوه قضاییه، گروهها و احزاب و... تابع مطلق ولایت فقیه باشند. این تحول تحمیلی و مستبدانه، باعث تنش و چالشی بزرگ در مدارس و دانشگاههای ایران شد.

 

تاریخ جدید دانش‌آموز ایران 

سال تحصیلی ۱۳۶۰ را باید مبدأ تاریخی جدید در بازخوانیِ آموزش و پرورش و دانش‌آموز ایران دانست. این تاریخ جدید، ناشی از تحولی است که در حاکمیت سیاسی و فضای جامعه ایران ایجاد شد. تحولی که همه اجزای جامعه ایران را تحت‌تأثیر خود قرار داد. این تحول در مدارس ایران به‌سوی هر چه حکومتی‌تر کردن و منطبق‌تر کردن مدرسه و کلاس و کتاب‌های درسی با تفکرات ارتجاعی آخوندی پیش رفت. تحولی که از آن پس آگاهانه و با توجیه شریعت آخوندی، به کلیت اعلامیه جهانی حقوق‌بشر تجاوز شد و تاکنون ادامه داشته است:

«در جلسه‌ای با حضور مرحوم آقای قدوسی که حرف‌های حقوق‌بشری علیه نظام نقل شد، ایشان فرمودند که ما تابع شرع مقدس و اسلام هستیم و کاری نداریم که دیگران چقدر توجه می‌کنند».(علی رازینی، سایت ایران، ۱۱تیر ۹۶)

ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق‌بشر تصریح می‌کند که: «هر کس حق دارد که از آزادی فکر، وجدان و مذهب بهره‌مند شود. این حق متضمن آزادی اظهار عقیده و ایمان می‌باشد و نیز شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی. هر کس می‌تواند از این حقوق به‌تنهایی یا با دیگران، به‌طور خصوصی یا به‌طور عمومی برخوردار باشد».

 

بیرون از دایره حقوق‌بشر 

سال تحصیلی ۶۰ شروع قلع‌و‌قمع کامل اعلامیه جهانی حقوق‌بشر در مدارس و آموزشگاههای ایران بود:

از آن پس بود که حکومت نظامیِ اعلام‌نشده در مدارس به جریان افتاد.

از آن پس بود که معلمان و دانش‌آموزانی که به کودتای تحمیلی در مدارس تن نمی‌دادند و یا از آزادی بیان و فعالیت‌شان دفاع می‌کردند، به‌جای مدرسه و کلاس، از زندانها و میدانهای تیرباران سر در می‌آوردند.

از آن پس بود که آموزش و پرورش تحت‌امر روحانیت حکومتی، محتوای کتاب‌های مهم ادبیات فارسی را دست‌کاری کرد تا با اعمال سانسور بر آن‌ها، ادبیات مترقی و ملی را از کتاب‌ها حذف و ادبیات ارتجاعی و قرون‌وسطایی حوزه‌های آخوندیسم را جایگزین کند.

از آن پس بود که کتاب‌های مهم تاریخ که باید سیر تحولات ادوار زندگی اجتماعی و هویت ملی یک کشور را بی‌طرفانه ثبت کنند و در مدارس و دانشگاهها تدریس شوند، مورد هجوم سانسور و دست‌کاری به‌ نفع ارتجاع حاکم و تحریف واقعیت قرار گرفتند. «ملتها را اول با دزدیدن خاطرات‌شان نابود می‌کنند، بعد کتاب‌ها، فرهنگ و تاریخ‌شان را نابود می‌کنند، و آنگاه کسانی را به‌کار می‌گمارند تا کتاب‌های متفاوتی بنویسند و فرهنگ و دانش جدید و متفاوتی را به‌وجود آورند و تاریخ متفاوتی را ابداع ‌کنند».(میلان هوبل استاد تاریخ اهل چک، کتاب «خنده و فراموشی»)

 

ولایت فقیه آری یا نه؟ 

اگر تا پیش از ۳۰خرداد ۶۰ ذره‌یی آزادی فعالیت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی وجود داشت، اگر روزنامه و مجله‌ای بود که می‌توانست مستقل باشد و به حکومت انتقاد کند و اگر در مدارس و دانشگاهها می‌شد نظر مخالف مسالمت‌آمیز داشت و درس هم خواند، از آن موقع به بعد همه این پنجره‌ها و دریچه‌های تنفسی بسته شدند. این در حالی است که در بند «ب» ماده ۲۶ اعلامیه جهانی حقوق‌بشر می‌خوانیم: «آموزش و پرورش باید طوری هدایت شود که شخصیت انسانی هر کس را به حد کمال رشد آن برساند و احترام به حقوق آزادی‌های بشر را تقویت کند». از آن به بعد صحبت از «حقوق‌بشر» در مدارس، مجازاتی نابخشودنی مرادف اخراج و دستگیری و زندان داشت.

دانش‌آموز ایران باید بداند که خمینی از اواخر اردیبهشت تا ۳۰خرداد ۶۰، فقط ۲راه باقی گذاشت: یا تسلیم به نظام آخوندی و تأیید ولایت مطلقه فقیه و یا محرومیت از همه‌ چیز و به‌دنبالش حصار، آوارگی، تبعید، زندان و مرگ! خمینی چند ماه قبلش هم گفته بود: «اگر از همان اول انقلاب، روزنامه‌ها را تعطیل و دهانها را بسته بودیم و عده‌یی از این مخالفان را اعدام کرده بودیم، انقلابی بودیم»!

 

انتقام از دانش‌آموز ایران

حضور دانش‌آموز آگاه ایران در مقابل ارتجاع قرون وسطایی، همان کابوس وحشتی شد که خمینی همواره مترصد از دور خارج کردن آن بود. آن نسل مشتاق آزادی، بعد از سال ۵۷ در مدرسه و خیابان و میدان شهر و روستا مدافع حق بی‌بدیل آزادی گشت.

دانش‌آموز ایران باید بداند که خمینی به میثاق ملی بین مردم ایران ـ به‌خصوص نسل جوان پیشتاز آن ـ در قیام سال ۱۳۵۷ خیانت کرد. در قیام سال ۵۷ همان‌طور که در قسمت اول این سلسله مقاله‌ها گفته شد، دانش‌آموزان و دانشجویان و نسل جوان ایران پیشتاز مبارزه برای آزادی بودند. ولی با قدرت‌گرفتن خمینی، همان دانش‌آموزان و دانشجویان قربانی مطامع قدرت‌پرستانه مذهبی و سیاسی خمینی شدند:

«۸۰ الی ۹۰درصد بچه‌های دبیرستانی و دانشجو، گروهکی بودند و ما طی ۲، ۳ماه اوضاع را برگرداندیم».(علی رازینی، سایت ایران، ۱۱تیر ۹۶)

از تابستان سال ۶۰ تا تابستان سال ۶۷هزاران دانش‌آموز دختر و پسر در شهرهای سراسر ایران سر به «دار» شدند. همان دانش‌آموزانی که تسلیم کودتای خمینی علیه حقوق اولیهٔ بشر که همانا آزادی بیان و عقیده و انتخاب باشد، نشدند.

کار به‌جایی رسید که جانشین خمینی ضمن اعتراف به کشتار دانش‌ آموزان و دختران ۱۴ـ۱۳ساله اظهار نگرانی کرد و روی پنجم مهرماه طی نامه‌ای به خمینی نوشت:

«اوضاع جاری زندان اوین و بسیاری از زندانهای شهرستانها از قبیل اعدامهای بی‌رویه و احیاناً بدون حکم قضات شرع یا بدون اطلاع آنها و گاهی به‌رغم مخالفت با آنها و ناهماهنگی بین دادگاهها و احکام صادره و تاثیر جوها و احساسات و عصبانیت‌ها در احکام صادره و حتی اعدام دختران سیزده چهارده ساله به صرف تندزبانی بدون این‌که اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شرکت کرده باشند کاملاً ناراحت‌کننده و وحشتناک است، فشارها و تعزیرات و شکنجه‌های طاقت‌فرسا رو به افزایش است...».(نامه محرمانه حسینعلی منتظری به خمینی ـ ۵مهر ۶۰)

 

سند اعدام دانش‌آموزان در ۳۰خرداد قبل از احراز هویت‌شان و نامه محرمانه منتظری به خمینی

سند اعدام دانش‌آموزان در ۳۰خرداد قبل از احراز هویت‌شان و نامه محرمانه منتظری به خمینی

 

از آن پس بود که دانش‌آموز ایران یا در تبعید و زندان و گورهای جمعی بود و یا بر روی مینهای جبهه‌های جنگ خمینی با عراق. بردن دانش‌آموز ایرانی به جبهه جنگ برای ساختن پلی از آنها جهت عبور از میدان مین، ننگ یک جنایت و نفرین تاریخی و ابدی بر پیشانی آموزش و پرورش تحت‌امر خمینی و وزیر وقت آن است. این جنایات که در پوش بهشت‌فروشی و فریب کودکان و دانش‌آموزان صورت می‌گرفت، از سیاست آلوده‌کردن آموزش و مدارس به مذهب و دین حکومتی ناشی می‌شد.

«در دبیرستان موسوی، دانش‌آموزان درس شهادت می‌آموزند».(روزنامه اطلاعات، ۱۲اسفند ۱۳۶۱)

«بچه‌ها داوطلب می‌شدند: ۱۵… ۱۶ساله… ۱۴ساله… شاد و شیرین و ذکرگویان… سحرگاه و صحرای مین و آنها مثل باغچه‌های بامدادیِ چمن که در دمدمه‌های صبح، آمادهٔ باز شدن‌اند و پرپرشدن و پرگشودن. از روی مین‌ها می‌گذشتند و چشم‌ها دیگر نمی‌دید و گوش‌ها دیگر نمی‌شنید و لحظاتی بعد، گردوغبار که فرومی‌نشست، هیچ نبود!… جز تکه‌های گوشت و استخوان در گوشه و کنار صحرا، هر تکّه‌ای بر سنگی چسبیده… بدنهای خردسال بچه‌ها، تکه‌تکه، ریزه‌ریزه، و ذره‌ذره… بر اطراف دشت پاشیده… حالا، گاه بچه‌ها پیش از عبور و پای گذاشتن بر مین، پتو بر خویش می‌پیچند و می‌غلتند تا تکّه‌ها و پاره‌ها… چندان پراکنده نشوند که نتوان فراهم آورد و به پشت جبهه انتقال داد و بر سر دستها برد…».(روزنامه اطلاعات، ۱۱اردیبهشت ۶۲)

 

شریعت شقاوت: مدرسه خالی، زندان پر، جنگ... نعمت

 

«۳۶هزار تن از شهیدان انقلاب و دفاع مقدس، دانش‌آموز بودند..».. (سایت انتخاب، مقاله محسن هاشمی رفسنجانی، ۱مهر ۹۷)

«۳۶هزار تن از شهیدان انقلاب و دفاع مقدس، دانش‌آموز بودند...».(سایت انتخاب، مقاله محسن هاشمی رفسنجانی، ۱مهر ۹۷)

 

بدین‌گونه بود و شد که دهه ۶۰ را باید از یک طرف سالهای صلابت و جسارت و پایداری بی‌نظیر دانش‌آموزان و از طرفی سال‌های میدان‌داری ارتجاع آخوندیسم و سیطره بسیج و سپاه و تحمیل فرهنگ جنگ ضدمیهنی بر مدارس ایران دانست. دهه‌ای که شریعت شقاوت، مدرسه‌ها را خالی کرد، زندانها را پر کرد و جنگ را نعمت معرفی نمود.

آخوندها به موازات ترویج و تحکیم ایدئولوژی و فرهنگ ارتجاعی، دست به تصفیه و سرکوب افسارگسیخته نسل آزادیخواه و جوان ایران زدند.

 

سوغات مبتذل آموزش! 

به‌دنبال پایان جنگ ضدمیهنی که طی ۸سال، ایران و مدارس ایران را میدان ترک‌تازی خمینی و روحانیت حکومتی توأم با اختناق و جنایت و غارت سرمایه‌های ایران کرده بود، در دهه ۷۰ شاهد یکی از زمینه‌های تنفر دانش‌آموزان ایران از تحمیل ابتذال آخوندیسم در کتاب‌های درسی هستیم.

 

زنان و دختران «ماد و پارس» با روسری و مقنعه ـ مردان آریایی با چفیه و ردای سبک آخوندیسم

زنان و دختران «ماد و پارس» با روسری و مقنعه ـ مردان آریایی با چفیه و ردای سبک آخوندیسم

 

با پایان جنگ، آموزش و پرورش حکومتی دست به ترویج فرهنگ به‌اصطلاح «دفاع مقدس» در کتاب‌های درسی زد. اجرای این طرح در ۳محور انجام می‌شد: حرف‌های خمینی درباره جنگ، نوشتن خاطرات جنگ همراه با عکس‌های پاسداران و بسیجی‌ها و شعرهای مبتذلی با عنوان «حماسه مقدس». این مطالب در کتاب‌های ادبیات فارسی تحت عنوان» ادبیات پایداری «همراه با تولید انبوه روزنامه‌های دیواری با همین مضمون گنجانده می‌شد.

 

کشتن چراغ امید و گلبرگ آرزو 

تا این‌جا که به آستانه دهه ۸۰ رسیده‌ایم همه خبرها، تحولات، عکس‌ها و واقعیتها گویای این اصل مهم هستند که پدیده دانش‌آموز و مدرسه را در ایران تحت سلطه ولایت فقیه، به‌هیچ‌وجه نمی‌توان جدای از سیاست‌ها، برنامه‌ها و پروژه‌های حاکمیت بررسی نمود. سیطره و دخالت همه‌جانبه حکومت آخوندی، تمام اجزای آموزش و تحصیل و فرهنگ را در کنترل خود می‌خواهد. از این‌رو نمونه‌هایی از مدرسه و دانش‌آموز که تا به‌حال بررسی و نقد شدند، در دهه ۸۰ و ۹۰ با شتاب بیشتری تحت‌تأثیر عملکرد ولایت فقیه و فاشیسم مذهی حاکم، به کشتن انگیزه‌های تحصیل می‌انجامد؛ طوری‌که سرنوشت مدرسه و دانش‌آموز ایران گرفتار چرخ‌دنده‌های هیولای اقتصادی غارت شده می‌گردد.

به ۲دهه‌ای پای می‌گذاریم که سال‌های کشتن چراغ امید و گلبرگ‌های آرزو است. گویی مدرسه و دانش‌آموز ایران دچار بیماریهای لاعلاجی شده باشد؛ بیماریهایی که درمان آنها لاجرم وابسته به درمانی ملی و میهنی در عرصه تعادل‌قوای سیاسی بین مردم ایران و حاکمیت ولایت فقیه کشیده شده است.

در شماره بعد به تصویرهای اعجاب‌انگیزی از سرنوشت مدرسه و دانش‌آموز ایران برمی‌خوریم...

ادامه دارد...

برای مطالعه بیشتر به قسمت‌های دیگر این سلسله مقاله در لینک زیر مراجعه کنید

در آموزش و پرورش ایران، دانش‌آموز ایران کجاست؟ (۱)

در آموزش و پرورش ایران، دانش‌آموز ایران کجاست؟ (۲)

در آموزش و پرورش ایران، دانش‌آموز ایران کجاست؟ (۳)

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/22589357-2791-4f27-a630-f802264a1073"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات